یادداشت های مدیر مسئول

نوع مقاله : یادداشت های سردبیر


عنوان مقاله [English]

Manager Notes

یادداشت مدیر مسوول مجله

نظام عاطفی بوون درمانی در خانواده

باری دیگر خداوند را شاکرم که به ما فرصتی دیگر داد که توانستیم، برگ زرین و شماره دوم در سال سوم(پیاپی شماره 9، تابستان 92) از مجله وزین مشاوره و روان درمانی خانواده را که حاصل تلاش دست اندرکاران مجله و حاصل نتایج تحقیقات محققان و خانواده درمانگران عزیز کشور است، به حضور خانواده های محترم و درمانگران خانواده و محققان علاقه مند به تحقیق خانوادگی تقدیم کنیم. چنانکه در شماره قبل(شماره پیاپی 8) ملاحظه شود، بحث کوتاهی در مورد خانواده درمانی و مشاوره خانواده بوونی چیست؟ شروع کردیم و قول دادیم در شماره های آتی این بحث را ادامه بدهیم و اکنون دنباله بحث را پی می گیریم.

رابطه تمایز یافتگی با اضطراب مزمن

        دو فرایند اساسی که بوون برای تبیین سطح عملکرد افراد به کار می گیرد، شامل: الف- متمایز سازی خود ب- اضطراب مزمن می باشد(نیکولز و شوارتز، 2000، چی[1]، 1989).

الف- متمایز سازی خود: در صفحات پیشین در مورد متمایز سازی خود توضیح داده شد.

ب- اضطراب مُزمن: بوون(1978) بیان دارد، جریان اضطراب به شکلی در همه موجودات زنده وجود دارد، در تمام زندگی انسان اضطراب مزمنی وجود دارد که ناشی از قلمرو زندگی است(کارپنتر[2]، 1990). این اضطراب هم عاطفی و هم جسمی است و در تمام پروتوپلاسم پخش می شود(پلیگ[3]، 2005). حد پایین واکنش در برابر اضطراب “کم فعالی/فلج رفتاری“ و حد بالای آن “بیش فعالی/ جنون رفتاری“ است(پلیگ - پوپکو[4]، 2002). اضطراب مزمن، فرایند پاسخ موجود زنده به تهدید، خواه واقعی( اضطراب حاد) یا خیالی( اضطراب مزمن) است(پلیگ - پوپکو، 2004). اضطراب حاد اغلب از طریق ترس از آن چیزی که هست، تغذیه می شود. اما اضطراب مزمن از طریق ترس از آن چیزی که ممکن است باشد، تغذیه می شود و از سیستم های سلولی تا فرایند های اجتماعی بروز می کند(کِر، 1992). سطح اضطراب مزمن در طی نسلها در برخی خانواده ها کاهش و در بعضی دیگر افزایش می یابد(کر 1992؛ پلیگ، 2005، پلیگ - پوپکو،2002، 2004 ). بوون و کِر (1988) بیان دارند که چهار فرایند در کاهش یا افزایش اضطراب مزمن موثرند که عبارتند از:

الف- فرزندان: فرزندانی که در میزان جدایی عاطفی مشابه با والدین خود هستند. این فرزندان با همسری ازدواج می کنند که از همان میزان از جدایی عاطفی از خانواده های خودشان برخوردارند(کارپنتر، 1990). فرزندان این ازدواج های جدید هم از میزان جدایی عاطفی ناهمسانی برخوردارند و به نوبه خود با کسانی مثل خودشان ازدواج می کنند. این فرایند که نسل به نسل تکرار می شود، سر انجام اجزایی از خانواده را به وجود می آورد که در آن افراد، جدایی عاطفی خیلی کمی از همدیگر دارند (کِر و بوون 1988، کِر، 1988، 1994).

ب- فرایند فرافکنی خانواده: هر چه شخص از نظر جدایی عاطفی دور از دسترس خانواده اش رشدکرده باشد، درباره“خود بودن” و”قبول مسئولیت”در قبال خودش اضطراب بیشتری دارد(کارپنتر، 1990، پلیگ، 2005، پلیگ - پوپکو، 2002،  2004).

ج- اضطراب و نیروی با هم بودن: وقتی اضطراب اشخاص بیشتر می شود، فشار برای با هم بودن “یکی شدن” بیشتر می شود.“یکی شدن” احتمال این که جمعی از اشخاص به محافل کوچکتری تقسیم شوند، یعنی“جناح ما/جناح آنها (صف آرایی/جبهه گیری) را افزایش می دهد. وقتی اضطراب بیشتر می شود، اشخاص به “تماس عاطفی و نزدیکی” بیشتر احساس نیاز می کنند و در واکنش به فشار های مشابه وارده از دیگران، به”حفظ فاصله” و” عایق سازی عاطفی” نیاز بیشتری دارند(کِر و بوون 1988، کِر، 1988، 1994، موردوچ وگور، 2004).

د-تمایز یافتگی پایین: کسی که در دامنه (25-0) قرار دارد”کاملا سردرگم در اضطراب” است. بسیار مستعد“جذب “ اضطراب از محیط و بسیار مستعد“مبتلا کردن” دیگران به اضطراب است( اضطراب ماهیتی مسری دارد)کسی که در دامنه 75-100(تمایز یافتگی خوب) قرار دارد، قادر است با دیگران روابط خوبی داشته باشد. یعنی نه از روابط می پرهیزند و نه در مواجهه با روابط بسیار مضطرب می شوند(کِر و بوون 1988، کِر، 1988، 199 ؛ پلیگ، 2005، پلیگ - پوپکو، 2002، 2004).

آسیب شناسی خود تمایزی در خانواده

        اضطراب مُزمن محصول فرعی کاهش تمایز یافتگی اساسی است(کِر و بوون 1988، کِر، 1988، 199). وقتی خانواده واحد مطالعه است، آنگاه “نشانه های مرضی” در میان اعضای خانواده مکرا معاوضه می شوندکه ناشی از داد و ستد “ خویشتن کاذب” یا عملکردی است که بین آنها روی می دهد. برای مثال، “نشانه مرضی در یک عضو” با ” بروز نشانه مرضی در عضو دیگری” که برای وی( از نظر عاطفی )مهم است،” تثبیت” یا حتی “محو” می شود(کِر، 1988، 1992، تیتلمن[5]، 1988). “پدیده معاوضه نشانه مرضی” نشان می دهد که سطح اساسی اضطراب مزمن/مشکل عاطفی در خانواده تغییری نکرده است، بلکه اضطراب/تمایز نیافتگی فقط به ”جای جدیدی چسبیده” یا “گره خورده” است، سرانجام متمایز سازی خود می تواند اضطراب و نشانه مرضی را کاهش دهد(گرین، هامیلتون و رولینگ[6]، 1986، ماینرد[7]، 1997). بوون(1978)معتقد است در جامعه انسانی، نوعی "نیروی زندگی" که از ریشة غریزی برخوردار است، کودک رو به رشد را به شخصی برخوردار از عواطف مجزا و مستقل تبدیل ‌می‌کند که ‌می‌تواند به تفکر، احساس یا عمل بپردازد. در واقع، این نیرو، نیرویی است که افراد را به سمت تمایزیافتگی سوق ‌می‌دهد. همزمان، نیروی دیگری که آن هم ریشه غریزی دارد، کودک و خانواده را به حفظ پیوند‌های عاطفی یا "باهم بودن" سوق ‌می‌دهد و در نتیجه این نیروهای تعادلی، هیچ کس به جدایی عاطفی کامل از خانواده دست نخواهد یافت؛ اما از لحاظ مقدار تمایزی که هر فرد به دست ‌می‌آورد، تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای وجود دارد. همچنین بین میزان استقلال عاطفی‌ که فرزندان یک خانواده به آن دست ‌می‌یابند، نیز تفاوت‌هایی وجود دارد(بوون، 1976، اسکورون و فردلندر، 1998، کارپل، 1976، کیار، 1978). در درون خانواده، درگیرودار چالش با نیروهای معطوف به «با هم بودن» و "تمایز یافتگی" اضطراب پدیدار می‌شود. اگر "با هم بودن" غلبه کند، خانواده به سوی کارکرد عاطفی بیشتر رهنمون می‌شود و خودمختاری فردی کاهش می‌یابد و در پی این کاهش خودمختاری، اضطراب مُزمن در فرد افزایش می‌یابد(والش[8]، 2003). به نظر بوون اضطراب مزمن، ریشه مهم تمام آسیب‌شناسی‌هاست(کِر، 1988، 1992)، زیرا اگرچه بیشتر افراد ‌می ‌توانند خود را با اضطراب حاد، در دوره زمانی کوتاه تطبیق دهند، اما اضطراب مزمن در درازمدت منجر به بروز نشانگان بیماری خواهد شد. در نظریه سیستم‌های خانواده، تنها پادزهر اضطراب مزمن، حرکت به سوی تمایزیافتگی است؛ فرایندی که در آن فرد یاد می‌گیرد، جهت و مسیر خود را در زندگی ترسیم کند، بی آنکه دائما درگیر رهنمودهای خانواده یا دیگران باشد(کِر، 1988، 1992؛ والش، 2003، رین، هامیلتون و رولینگ، 1986، تیتلمن[9]، 1988، پلیگ - پوپکو، 2002، 2004).

ارزیابی خود تمایزی

           در مورد ارزیابی به دو معیار توجه می شود که شامل معیار مفهومی و تفسیر تفکیک خویشتن است (کِر و بوون، 1988).

 الف- مفهوم معیار تفکیک خویشتن:

          هابر[10](1994) سطح معیاری را برای اندازه گیری متمایزسازی خود، توسعه داده است. براساس تحلیلی عاملی، او یک بُعد اساسی را معرفی کرده است که آن را "بلوغ احساسی" نامیده بود، بلوغ احساسی «به درجه‌ای از تمایز در فرد اشاره دارد که فرد قادر به متمایز کردن فرآیندهای احساسی و فرآیندهای عقلانی می‌باشد» به عبارت دیگر، تفاوت افراد به درجه ای که قادرند، بین جریان احساسی و جریان عقلی تمایز بگذارند، بستگی دارد)اسکورن و شمیت[11]، 2003). بوون (1978) بیان نمود،کمال مطلوب آن نیست که فرد سرد، بی روح و شدیدا عینی گرا یا  بی احساس شود، بلکه فرد درپی توازن و تعادل باشد و به یک تعریف یا هویت شخصی برسد و آن نباید به بهای از دست دادن قابلیت خود انگیختة عواطف باشد) هابر، 1994، اسکورن و شمیت، 2003). بوون (1978)گفت، فرد نباید احساس را فدای عقلانیت کند و عواطف را سرکوب کند یا تحت تاثیر احساسی باشد که از آن درک درست ندارد. بوون(1978) بیان نمود، بهترین موقعیت برای مشاهده سطح تفکیک هر فرد شرایط و اوضاعی است که خانواده در آن دچار اضطراب شده است، یعنی فرد در شرایط اضطراب شدید بتواند رفتار خود را اندیشمندانه و مطابق اصول جا افتاده هدایت کند، درجه تفکیک خود را به نمایش گذاشته است. مثلا دانشجویی که در بین دو ترم برای ازدواج خواهرش به خانه بر می گردد، در بین میزان لذت بردن(با خانواده بودن) و تفکیک از خانواده و خواهر قرار دارد، در این موقیت به روشنی می توان درجة تفکیک او را سنجید(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1385، ترجمه برواتی، نقشبندی و ارجمند).

         بوون (1966) به منظور نمایش این موضوع یک مقیاس نظری (نه یک ابزار روانسنجی واقعی) برای ارزیابی سطح تفکیک هرفرد عرضه کرد. مقیاس نظری تفکیک بوون، درجة امتزاج و تفکیک عاطفی و عقلی را نشان می دهد، که به صورت  مقیاس زیر می باشد.

 

 

                             25                    50                        75                           100

شکل 2-1  مقیاس نظری تفکیک بوون

 

 ب: تفسیر معیار تفکیک خویشتن

1 - مقیاس تمایز یافتگی(0-25): افراد با امتیاز 0-25  در دنیایی از احساس زندگی می کنند. حساس هستند،گدای محبت هستند و با دیگران عکس العملی رفتار می کنند، حفظ روابط دراز مدت برایشان دشوار است، بیشتر انرژی آنها صرف “ دوست داشتن” و “ دوست داشته شدن” می شود، به سطح بالایی از اضطراب مزمن دچارند، قادر نیستند، بین افکار و احساسات شان تمایز بگذارند، به قدری به راحتی و تن پروری معتاد شده اندکه  قادر نیستند، سطح تمایز یافتگی اساسی شان را افزایش دهند، آنها انفعالی عمل می کنند، شدیداً آسیب پذیر و دچار فلج عاطفی می شوند) کِر و بوون 1988،  هابر، 1994، اسکورن و شمیت، 2003).

 2- مقیاس تمایز یافتگی(25-50): افراد با دامنه 25-50، دارای “خود” ضعیف یا عزت نفس پایینی هستند. اما ظرفیت متمایز سازی در آنها وجود دارد. خیلی زود تحت تاثیر قرار می گیرند.آنها بسیار تلقین پذیرند و برای کسب تایید فوراً از دیگران تقلید می کنند و با هر مرام و مسلک غالبی منطبق می شوند. دامنه "30- 40" به طور کلی آسیب دیدگی و فلج شدگی  عاطفی را کمتر نشان می دهند. با این حال، احساسات روی عملکرد آنها تاثیر بسیار زیادی می گذارد. دارای سطوح پایینی از“خود مستحکم “(مشخصه تمایز یافتگی اساسی) هستند و در عوض دارای سطح معقولی از”خویشتن کاذب” (مشخصه اصلی تمایز یافتگی کارکردی) هستند. اینان هنوز ازلحاظ عاطفی تابع دیگران هستند، رفتار خودگردان دارند، اما به خاطر تایید دیگران انجام می شود(کر و بوون 1988، گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1385، ترجمه برواتی، نقشبندی و ارجمند).

3-مقیاس تمایز یافتگی(50-75): اشخاصی که بالای 50 قرار می گیرند، سیستم عقلی به قدر کافی رشد کرده است و می تواند معدودی از تصمیمات خودش را بگیرد. قبول دارد که برای تاثیر گذاشتن روی سیستم عاطفی تا اندازه ای به اصول و ضوابطی نیاز است. قادرند بین احساسات و عواطف و معیار عقلی تفاوت بگذارند. بین  50 تا 60، اشخاص هنوز هم تحت تاثیر عواطف و احساسات هستند. بالای 60، افراد قادرند، بین عواطف و عقل خود در حرکت باشند. آنها به اضطراب مزمن کمتری دچارند.کمتر تحت تاثیر احساسات هستند و دارای “ خود واقعی “ بیشتری هستند. به طور کلی بروز نشانه های مرضی در افرادی که در دامنه 50-75 قرار می گیرند، بیشتر دوره ای است و بهبودی آنها سریع تر است. در این دامنه، تفکر از رشد چندان مناسبی برخوردار است که در موقع بروز فشار تحت سلطة احساسات قرار نمی گیرند و احساس هویت او درحد معقول پرورش یافته است)کِر و بوون 1988، کوادریو[12]، 1986).

4-مقیاس تمایز یافتگی(75-100): افراد خیلی کمی به این سطح از تمایز یافتگی می رسند. افراد در دامنه 85-95 ضابطه مدار و هدفمند هستند و از کودکی به دور از نفوذ ( عاطفی شدید) والدین “محبت های خفه کننده” رشد کرده اند.آنها به خود باوری رسیده اند، اما جزم اندیش نیستند و در افکار خود در جا نمی زنند، انعطاف پذیرند. بدون عکس العمل گوش می دهند و بدون ستیزه جویی با دیگران تبادل نظر می کنند. اشخاصی راحت، محکم و مطمئن  هستند. انتظارات واقع بینانه دارند و عملکرد آنها تحت تاثیر انتقاد و تحسین دیگران قرار نمی گیرد. احساسات تند و شدید را به خوبی تحمل می کنند و سطح اضطراب مزمن در آنها بسیار پایین است و قادرند با اکثر فشارهای روانی، بدون بروز نشانه های مرضی مقابله کنند. اینان دایماً افکار خود را از احساساتشان جدا می کنند، براساس فکرخودشان تصمیم می گیرند، اما توانایی آن را دارند که لذت صمیمیت های نزدیک را بچشند. این افراد، مفهوم نیرومندی ازخویشتن دارد، عقاید و باورهای کاملا مشخص مطرح می کنند و به قول بوون این اشخاص“خویشتن مستحکم[13]“ را به نمایش می گذارد. این جمله ها بیانگر این“خویشتن مستحکم“است: این عقاید من است....این من هستم که....کاری که می خوهم بکنم این است که .......واین طور نیست که.......

           افراد قلیلی که در قطب بالا قرار دارند، از لحاظ عاطفی قویند به آسانی می توانند که احساس  و کردار خود را بیان دارند و اینان کارکرد هوشی و عقلی شان در مواقع پرتنش بارز و مسلط (هرچند نه کامل) باقی می ماند و در اخذ تصمیمات و داوری ها استقلال دارند) هابر، 1994، اسکورن و شمیت، 2003، گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1385، ترجمه برواتی، نقشبندی و ارجمند).

         نکته قابل ذکر در مورد این مقیاس این است که در این مقیاس مفهوم "بهنجار" حذف شده است، چرا که شاید فردی در پایین مقیاس باشد ولی تعادل عاطفی  خود را حفظ کنند و به ظاهر بهنجار جلوه کنند. هرچند این افراد فشار بیشتری را تحمل می کنند و مستعد بروز نشانه هستند. بوون(1978) اعتقاد دارد، فردی که درسطح 75 است، سطح تفکیک زیاد دارد و افرادی که بالای 60 هستند، درصد کمی از اجتماع را تشکیل می دهند(کِر و بوون ، 1987، اندرسون و ساباتلی، 1992).                   

 

 

     

 

 

    

 

                            د                               ج                              ب                         الف

شکل2-2 تفکیک یافتگی در رابطه

 

         شکل2-2 تفکیک یافتگی در رابطه را نشان می دهد(اپل[14]، 1996). درشکل الف کارکرد هر دو  نفر در نتیجة فرایند ارتباطی آن دو تعیین می شود و نواحی همپوش میزان تاثیر روابط را نشان می دهد و ناحیه غیر همپوش میزان خودگردانی در فرد را نشان می دهد. درشکل ب و ج کارکرد تفکیک یافته تری را نشان می دهد و احتمال اینکه کارکرد فرد در اثر فرایند ارتباط کاهش یا افزایش یابد کمتر است. در شکل د این ارتباط فقط در حد نظری است و بیانگر دو انسان است که فعالانه در رابطه مشارکت دارند، در عین اینکه خودگردانی آنها حفظ می شود(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1385، ترجمه برواتی، نقشبندی و ارجمند؛ مایکل، نیکلوز- ریچارد، و شوارتز، 1387، ترجمة دهقانی، گنجوی، نجاریان، و همکاران).

 

ادامه دارد

دکتر ناصر یوسفی

مدیر مسئول فصلنامه مشاوره و روان درمانی خانواده

مدیرگروه مشاوره خانواده دانشگاه کردستان

شهریور 1392