یادداشت مدیر مسوول مجله
خداوند را سپاس میگزاریم که به ما فرصت داد تابتوانیم،باری دیگر برگ زرین و شماره سوم در سال چهارم (پیاپی شماره 14، پاییز 93) از مجله وزین مشاوره و روان درمانی خانواده را که حاصل تلاش دستاندرکاران مجله و نتایج تحقیقات محققان و خانواده درمانگران عزیز کشور است، به حضور خانوادههای محترم و درمانگران خانواده و محققان علاقهمند به تحقیق خانوادگی تقدیم کنیم. چنانکه در شماره قبل(شماره پیاپی 13) ملاحظه شد، بحثی را در مورد اینکه خانواده درمانی ومشاوره خانواده بوونی چیست؟ شروع کردیم و بنا را بر این نهادیم که در شماره های آتی این بحث را ادامه دهیم و اکنون دنباله بحث را پی میگیریم:
نظام عاطفی بوون درمانی در خانواده
بوون شش مفهوم را قبل از سال 1963 تدوین کرد و بیان داشت که این مفاهیم درخانوادة هستهای و گسترده وجود دارند و دو مفهوم بعدی را درسال 1975اضافه کرد که راجع به فرایند عاطفی بین نسلها در یک خانواده یا جامعه میباشد. بوون بیان داشت که این هشت نیروکارکرد خانواده را شکل میدهند (به نقل از؛ مایکل، نیکلوز- ریچارد، و شوارتز، 1387، ترجمة دهقانی، گنجوی، نجاریان، و همکاران). این هشت مفهوم عبارتند از:
1-تفکیک خویشتن (متمایزسازی)؛ 2-مثلثها؛ 3-نظام عاطفی خانوادة هستهای؛
4-فرایند فرافکنی خانواده؛ 5-گسلش عاطفی (برش عاطفی)؛ 6-فرایند انتقال چند نسلی؛ 7-جایگاه همشیرهها و 8-واپسروی اجتماعی(کِر و بوون، 1988).
در ادامه بحث در مورد این مفاهیم به تفصیل بحث خواهد شد.
1- تفکیک خویشتن: در شمارههای پیش به این موضوع پرداخته شد.
2- مثلثها[1]: در شماره قبلی مباحث ورود به مثلثها بحث شد و در این شماره در مورد مفهوم نظام عاطفی خانوادة هستهای از دیدگاه بوون بحث میشود.
نظام عاطفی خانوادة هستهای
بوون(1978) اعتقاد دارد، افراد همسری را برمیگزینندکه سطح تفکیک ویا امتزاج آنها به اندازة خودشان است. یعنی افرادنسبتاً نامتمایز، همسر کسی میشوند که به همان اندازه از خانوادههای اصلی خود متمایز شدهاند(اسکورن، 2000، لی[2]، 2000).محصول این ازدواج فرزندانی با تمایزیافتگی مشابه با والدین است. لذا سیستم عاطفی خانواده هستهای حاصله، بی ثبات است (استرلاین[3]، 1981).هرچه امتزاج خانوادة هستهای بیشتر باشد، به احتمال قوی سطح اضطراب وتنیدگی هم بیشتر میشود (فاین، 1988). سه الگوی محتمل بیمارگونه درخانوادة هستهای وجود دارد که محصول امتزاج (همجوشی)شدید، زن و شوهر است که این الگوها در اثر اضطراب شدید، تشدید می شوند(کر 1992؛ پلیگ، 2005، پلیگ- پوپکو،2002، 2004 ).
کِر وبوون(1988) بیان دارند این سه الگوی محتمل بیمارگونهعبارتند از:
الف-بدکاری جسمی، عاطفی شدید و اجتماعی در یکی از زوجین
الگوهای بروز بیماری عاطفی(اختلال روانی)، بیماری جسمی(اختلال پزشکی) و بیماری اجتماعی(اختلال سلوک یا اختلال جنایی) یکی است. وقتی یکی از والدین (از نظر جسمی، عاطفی یا اجتماعی) نسبت به سایر اعضای خانواده دچار اختلال عملکردی است، اضطراب ناشی از عملکرد نامتمایز هر یک از اعضای خانواده به طور نامناسبی توسط آن والدی که دچار نشانه مرضی است، جذب میشود(کر، 1992، والش، 2003).مثلاً وقتی ازدواج دچار تعارض است، اضطراب خانوادگی در رابطه بین زن و شوهر جذب میشود یا وقتی کودک (از نظر جسمی،عاطفی یا اجتماعی) دچار اختلال است،اضطراب در عملکرد آسیب دیده کودک جذب میشود(به نقل از؛ گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1385، ترجمه برواتی، نقشبندیو ارجمند).
ب-تعارض زناشویی آشکار
در تعارض زناشویی آشکار که درآن فاصلهگذاری مفرط یا صمیمیت مفرط رخ میدهد، احساس مثبت ومنفی بسیار نوسان دارد(آنونیموس[4]، 1972، والش و مک گدریک[5]، 1988).بدکاری درهمسران میتواند به صورت «دوسویگی بسیار باکفایت وبسیار بیکفایت» ظاهرشود.در این حالت یکی از طرفین اکثراً تمام مسئولیتهای خانواده رابرعهده میگیرد، مثل خرید،آشپزی وکارودیگری هیچ مسئولیتی را برعهده نمیگیرد، حتی قادر به رانندگی نیست ونمیتواتد لباس خود را انتخاب کند (کایر[6]، 1978، کِر، 1985).
فرایندهای مرکزی احساس تعارض زناشویی به چهار رابطة استراتژی مربوط میشود که توسط همسران برای کنترل اضطراب مورد استفاده قرار میگیرد(گریفین وگرین، 1999، چو و چانگ، 2002) این چهار رابطة استراتژی عبارتند از:
1-فاصله احساسی: در این حالت، نادیده گرفتن یا اجتناب از یکدیگر به منظور جلوگیری از بحث در زمینة موضوع مورد مناقشه صورت میگیرد.
2-تضاد (تعارض) زناشویی: در این حالت، بیش از اندازة استدلالهای شدید بین زن و شوهر وجود دارد.
3-اختلال عملکردی همسری: در این حالت، گرفتن نقشهای مکمل به عنوان پیش فعال (عمل کنندة غالب) و کم فعال (عمل کنندة مغلوب) وجود دارد.
4-اختلال عملکردی بچه: در این حالت، مثلث سازی با یک کودک در درون تعامل زن و شوهر نشانة بارزی در جهت جبران تعارض زناشویی میباشد.
ج-آشفتگی روانی در یکی از فرزندان
فرزندی که توجه والدین رابه خود جلب میکند، تمایزسازی او کمتر میشود وهرچه تمایزسازی کودک کمتر باشد، در واقع آسیبپذیری او هم بیشتر میشود (جینکس، بوبولتز، شوارتز و همکاران[7]، 2005).
ازآنجا که نظام عاطفی خانوادة هستهای مفهوم چند نسلی دارد، لذا هریک از همسران سبکی را درخانوادة مبدا آموخته اند ومیخواهند آن را درسایر روابط تکرارکنند والگوی مشابه به فرزندشان انتقال دهند(اوکی[8]، 1999). بنابراین تنها راه حل مشکل فعلی آن است که تعمداً فرد را با خانوادة مبدأ تغییردهیم وتنها دراین صورت افراد به تفکیک دست می یابند ودر برابر نیروی عاطفی جاری واکنش کمتر نشان میدهند(فرامو[9]، 1992). گاهی این وضعیت مُبدل به مشکلات زناشویی میشود وفردبیکفایت از سلطهگری طرف مقابل شکایت دارد وفردباکفایت از این وضعیت حالت خشنودی دارد(سیبیک[10]، 1988).نباید درمانگر بیتجربه، مشکل را به فرد بی کفایت نسبت دهد، بلکه رابطه را اصلاح کند وبه هردو کمک کند(فریدمَن، 1991). در بسیاری موارد مشکلات روانی در نوجوان ناشی از عملکرد مختل خودتمایزی در خانوادة هستهای او محسوب میشود(یوسفی، 1383). در شماره آتی انشاالله بحث را دنبال خواهیم کرد.
دکتر ناصر یوسفی
مدیر مسئول فصلنامه مشاوره و روان درمانی خانواده
مدیرگروه مشاوره خانواده دانشگاه کردستان
آذر ماه 1393