طراحی و آزمودن الگویی از برخی پیشایندها و پیامدهای رضایت زناشویی و عشق

نوع مقاله : پژوهش اصیل

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری روانشناسی، گروه روانشناسی صنعتی و سازمانی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز

2 استاد گروه روانشناسی صنعتی و سازمانی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز

3 دانشیار گروه روانشناسی صنعتی و سازمانی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز

4 دانشیار گروه مشاوره، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز

چکیده

پژوهش حاضر با هدف طراحی و آزمودن الگویی از برخی پیشایندها و پیامدهای رضایت زناشویی و عشق انجام شد. جامعه آماری شامل همۀ کارکنان متأهل نواحی چهار‌گانه آموزش‌وپرورش شهرستان اهواز بود که از میان آن‌ها 420 نفر به شکل نمونه‌گیری تصادفی چندمرحله‌ای انتخاب شدند. ابزارهای مورداستفاده شامل رضایت زناشویی بلوم و محرابیان، عشق هاتفیلد و راپسون، نگرش‌های نقش جنسیتی کافمن، زیبایی ادراک‌شده (پژوهشگر ساخته)، هماهنگی ارزشی (پژوهشگر ساخته)، شخصیت (تیلور و جانسون،  نیازهای صمیمیت زناشویی باگاروزی، رضایت از زندگی داینر، ایمونس، لارسن و گریفین،  و رضایت شغلی جاج و بونو بودند. تحلیل داده‌های پژوهش با به‌کارگیری روش الگویابی معادلات ساختاری و نرم‌افزارهای SPSS  ویراست 22 و AMOS  ویراست 22 انجام گرفت. برآیندها نشان دادند که الگوی پیشنهادی از برازش کمابیش خوبی با داده‌ها برخوردار است. برازش بهتر از راه حذف 4 مسیر غیر معنی‌دار (زیبایی ادراک‌شده و نگرش نقش جنسیتی سنتی به عشق، نگرش نقش جنسیتی برابری‌خواه به رضایت زناشویی و عشق) و همبسته کردن خطاهای 3 مسیر (رضایت شغلی و رضایت از زندگی، صمیمیت تفریحی و صمیمیت عمومی، صمیمیت تفریحی و عشق) حاصل شد. یافته‌ها همچنین نقش واسطه‌ای صمیمیت را در رابطه میان زیبایی ادراک‌شده، همسانی نظام ارزشی، نگرش‌های نقش جنسیتی، ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی بنیادی و همسانی صفات مرکزی با رضایت زناشویی و عشق مورد تأیید قرار دادند. با توجه به یافته‌های پژوهش به مشاوران و روان‌شناسان پیشنهاد می‌شود هر دو متغیر رضایت زناشویی و عشق را در ارتباط با زوج‌درمانی موردتوجه قرار دهند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Designing and testing a model of some antecedents and outcomes of marital satisfaction and love

نویسندگان [English]

  • Ali Khalafi 1
  • Kiomars Beshlideh 2
  • Nasrin Arshadi 3
  • Mansour Soodani 4
1 PhD Candidate of Psychology, Depatment of Industrial & Organizational Psychology, Faculty of Education and Psychology, Shahid Chamran University of Ahvaz
2 Professor, Depatment of Industrial & Organizational Psychology, Faculty of Education and Psychology, Shahid Chamran University of Ahvaz
3 Associate Professor, Depatment of Industrial & Organizational Psychology, Faculty of Education and Psychology, Shahid Chamran University of Ahvaz
4 Associate Professor, Depatment of Counseling Psychology, Faculty of Education and Psychology, Shahid Chamran University of Ahvaz
چکیده [English]

The purpose of this study was designing and testing a model of some antecedents and outcomes of marital satisfaction and love. The statistical population included all married employees of four districts of Education Organization in Ahvaz City. From this population 420 employees selected by multistage random sampling method. Instrument included Marital Satisfaction by Blum & Mehrabian, Love by Hatfield & Rapson, Gender Role Attitudes by Kaufman, Perceived Beauty (researcher-made), Value Congruency (researcher-made), Personality by Taylor & Johnson, Marital Intimacy Needs by Bagarozzi, and Satisfaction with Life by Diener et al., and Job Satisfaction by Judge and Bono. The proposed model analyzed through structural equation modeling (SEM) and using SPSS-22 and AMOS-22 software packages. Results indicated that the proposed model fitted the data relatively proper. Better fit and more meaningful results were obtained by omitting 4 non-significant paths (perceived beauty and traditional gender role attitudes to love, egalitarian gender role attitudes to marital satisfaction and love) and correlating the errors of 3 paths (job satisfaction and satisfaction with life, recreational intimacy and general intimacy, recreational intimacy and love). Findings also confirmed the meditating role of intimacy in the relationships of perceived beauty, congruence of value system, gender role attitudes, contrary of fundamental personality traits, similarity of central personality traits with marital satisfaction and love. According to the findings, considering both marital satisfaction and love variables in couple therapy recommended to counselors and psychologist.

کلیدواژه‌ها [English]

  • perceived beauty
  • value congruence
  • gender role attitude
  • marital satisfaction
  • love
  • satisfaction with life

مقدمه

خانواده مهم‌ترین نهاد تشکیل‌دهنده جامعه است که خصوصیات فردی، اجتماعی، اخلاقی، مسئولیت‌پذیری، توانمندی و اعتماد در آن رشد و پرورش می‌یابد. عشق و رضایت زوجین از زندگی زناشویی زمینه‌هایی هستند که بی‌تردید در چگونگی رشد و بالندگی خانواده و افراد جامعه مؤثرند. رضایت از زندگی زناشویی به‌منزلۀ رضایت از خانواده انگاشته می‌شود و رضایت از خانواده از مؤلفه‌های برجسته رضایت از زندگی بوده و مایه آسان کردن تحول مادی و معنوی جامعه است (Wanic & Kulik, 2011 به نقل از آرین فر و رسولی، 1396). رضایت زناشویی به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم با پایدار بودن خانواده و کیفیت بهتر زندگی همبستگی دارد ولی نبود آن به تنیدگی، اضطراب و حتی برچیدگی خانواده منجر می‌شود (Hackelford, Besser, & Goetz, 2008 به نقل از آرین فر و رسولی، 1396).

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که نارضایتی زناشویی[1] از عوامل برجسته جدایی زوجین به‌حساب می‌آید (مرتضوی، بخشایش، فاتحی زاده و امامی نیا، 1392). بی‌شک عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی و عشق بسیار فراوان‌اند. از میان این عوامل به عوامل فردی بیشتر توجه ‌شده است، چراکه با اندک توجهی می‌توان شاهد موفقیت زوج‌هایی بود که علی‌رغم نامساعد بودن شرایط و موقعیت‌ها، از زندگی خود لذت می‌برند و از آن رضایت دارند و افرادی را هم می‌توان دید که با وجود موقعیت‌ها و شرایط خوب، از ازدواج خود احساس رضایت نمی‌کنند. درواقع، موضوع رضایت زناشویی و عشق را می‌بایست بیشتر در میان عواملی به‌غیراز عوامل مادی و موقعیتی جستجو کرد. اکثر پژوهش‌های کاربردی در این زمینه به دنبال بررسی عوامل فردی هستند (Heller, Watson, & Hies, 2004).

متغیرهای رضایت زناشویی و عشق هرچند که یکسان تصور می‌شوند ولی درواقع دو متغیر مستقل از هم هستند که دراین‌ارتباط می‌توان به پژوهش حفاظی (1385) اشاره کرد. عشق یک واکنش هیجانی است که به‌اندازۀ خشم، اندوه، خوشحالی و ترس اساسی است (Shiver, Morgan, & Wau, 1996 به نقل از بارون و بیرن، 2006، ترجمه کریمی، 1395). پژوهش‌هانشان داده‌اند که عشق و دل‌بستگی و نیروی جنسی از نظر عصب‌شناختی با هم ناهمسانی دارند (ترجمه جواهری و تاجیک، 1391). برخی از روانشناسان معتقدند که عشق برای افزایش خودکارآمدی و عزت‌نفس مفید است. درواقع عشق بیش از یک دوستی نزدیک و چیزی بیش از صرفاً گرایش جنسی به شخص دیگر است (Diamond, 2004). زیبایی افراد یکی از عواملی است که شانس برقراری ارتباط، جلب‌توجه، حمایت و قضاوت دیگران را تعیین می‌کند (Farina, 1977 به نقل از اربر و اربر، 2011، ترجمه جواهری و تاجیک، 1391). روانشناسان برای دلیل وجودی این متغیر در پژوهش‌ها، تبیین‌های متفاوتی ارائه داده‌اند (بارون و بیرن، 2006، ترجمه کریمی، 1395). یکی از موفق‌ترین تبیین‌ها، تبیین‌های روانشناسان تکاملی است که معتقدند میان انتخاب افراد (و تمایل آن‌ها به انتخاب افراد زیبا) و موفقیت در زندگی رابطه وجود دارد. یکی از پژوهش‌هایی که مؤید این نظریه است، پژوهش Zebrowitz & Rhodes (2004) است. وی دریافت که میان جذابیت افراد با سلامت و هوش آن‌ها رابطه وجود دارد. Sigel & Landy (1973)، Dion, Berscheid, & Walster (1972) و Zebrowitz & Rhodes (2004) زیبایی را شاخصی از قوای عقلانی می‌دانند. پژوهش‌ها همچنین نشان می‌دهند که زیبایی یکی از عوامل مؤثر بر صمیمیت جنسی است و درواقع میان زیبایی و صمیمیت (جنسی) که یکی از ارکان عشق است، رابطه وجود دارد (& McNulty, 2010 Meltzer). برخی از پژوهش‌ها به دنبال شناسایی عوامل زیبایی در افراد بوده‌اند (Etcoff, Hinsz, Matz, & Patience, 2001 به نقل از بارون و بیرن، 2006 ترجمه کریمی، 1395). البته این پژوهش‌ها عموماً فرهنگ‌بسته هستند به این معنا که ملاک‌های استخراج‌شده در یک فرهنگ متفاوت با فرهنگ دیگر می‌باشند (به‌عنوان‌مثال گونه‌های برجسته به‌عنوان یک شناسه زیبایی برای زنان در آمریکا تلقی می‌شود درصورتی‌که در کشور ما ممکن است به‌عنوان ملاک عدم ظرافت تلقی شود). علی‌رغم اهمیت این متغیر، اکثر مردم و حتی پژوهشگران در مورد زیبایی با ابراز این‌که زیبایی نسبی است به این متغیر کم‌توجهی می‌کنند. دلیل پیچیدگی این متغیر تنوع انسان‌ها، تفاوت‌های فرهنگی و متغیر بودن نگرش‌های تأثیرگذار بر ادراک جذابیت است. باوجود همه این پیچیدگی‌ها این متغیر در همه فرهنگ‌ها به‌عنوان یک ملاک در انتخاب همسر و عامل ایجاد رضایت‌مندی در افراد به شمار می‌رود (نشاطی و خلفی، 1394). لذا با توجه به نسبی بودن ملاک‌های زیبایی، زیبایی موردنظر در این پژوهش ادراک فرد از زیبایی طرف مقابل است نه ملاک‌های مطلق تعیین‌‌شده. از دیگر متغیرهایی که توجه پژوهش‌های بسیاری را به خود جلب کرده این است که آیا افراد متضاد همدیگر را جذب می‌کنند یا مشابه‌ها بهتر باهم کنار می‌آیند. پژوهش‌های بسیاری مؤید نظریه مشابهت‌هاست. برای مثال ما بیشتر آن‌هایی را دوست داریم که از نظر سنی (Skeen, Rogoff, & Ellis, 1981) مذهب و نژاد (Kandel, 1978) تجربه هیجان (Rosenblatt & Greenberg, 1988) حس شوخ‌طبعی و هوش (Lewak, Wakefield, & Briggs, 1985) به ما شبیه هستند؛ اما پژوهش‌های دیگر نشان داده‌اند ما افراد شبیه را بیشتر در موقعیت‌های تعاملی غیرواقعی مثل آزمایشگاه و روابط کوتاه‌مدت، ترجیح می‌دهیم (Mccarthy & Duck, 1976) و در موقعیت‌های واقعی و در روابط بلندمدت افرادی که از نظر نگرشی همسان ما نیستند را ترجیح می‌دهیم (Gormly, 1979 به نقل اربر و اربر، 2011، ترجمه جواهری و تاجیک، 1391). همچنین پژوهش‌های Markey, Funder, & Ozer (2003) نشان دادند که مکمل بودن گاهی در موقعیت‌های خاص می‌تواند جاذبه ایجاد کند (بارون و بیرن، 2006، ترجمه کریمی، 1395).

با توجه به اینکه برای هر دو نظریه شواهد مؤید و نیز مخالف وجود دارد، به نظر می‌رسد که نوع ویژگی‌های شخصیتی هم می‌تواند در تبیین رابطه نقش داشته باشند، با توجه به بازنگری Winch (1985 به نقل از اربر و اربر 2011، ترجمه جواهری و تاجیک، 1391) در خصوص آزمودن دو نظریه همسان همسری و ناهمسانی همسری (جذب متضادها) و اذعان خود وی در مورد عدم انتخاب ویژگی‌های مناسب برای آزمودن دو نظریه (نیازهای آشکار موری را در نظر گرفته بود)، پژوهش حاضر صفات مناسب‌تری را برای آزمودن دو نظریه مدنظر داشت. به‌این‌ترتیب که صفات بنیادی یا اصلی (صفاتی که در فرد وجود دارند و فرد از آن‌ها آگاه نیست ولی رفتارهای او را تحت تأثیر قرار می‌دهد و درواقع انگیزه‌های مسلط فرد هستند) برای آزمون نظریه متضادها (نظریه مکمل) استفاده شد. به عبارت دقیق‌تر افراد برای یک صفت بنیادی خود تمایل به انتخاب یک فرد با صفت متفاوت یا مکمل دارند مانند نیاز شدید به قدرت که نیاز به یک فرد سلطه‌پذیر دارد؛ به‌عبارت‌دیگر یک فرد سلطه‌جو بیشتر به یک فرد سلطه‌پذیر علاقه‌مند می‌شود. در مقابل، صفات مرکزی و ثانویه تمایل به جذب مشابه‌ها دارند. برای آزمودن نظریه مشابهت از صفات مرکزی استفاده شد؛ به‌عبارت‌دیگر افراد دارای این‌گونه صفات افرادی را ترجیح می‌دهند که شبیه خودشان باشند. صفات مرکزی صفاتی هستند که به هنگام توصیف دیگران به آن‌ها اشاره می‌شود، مانند هم‌حسی داشتن، آرام بودن، فعال بودن، اجتماعی بودن، صداقت، مهربانی، هوش بالا، بی‌ریا بودن و بلندپروازی (Allport, 1961 به نقل از
Ryckman, Jiang, Li, Bartlett, Haines, & Williams, 2008). هماهنگی نظام ارزشی از دیگر متغیرهایی است که در الگوی پیشنهادی پژوهش حاضر جهت پیش‌بینی رضایت زناشویی و عشق استفاده شد. این متغیر با عنوان تشابهات هویتی در پژوهش‌های رضایت زناشویی مطرح می‌شود. منظور از هماهنگی نظام ارزشی این است که دو فرد دارای نگاه یکسان ارزشی و نگرشی به زندگی باشند. به‌عنوان‌مثال آیا هر دو فرد نگاه اقتصادی به زندگی دارند؟ آیا هر دو به شخصیت‌های سیاسی علاقه دارند؟ آیا دو فرد گرایش‌های مذهبی مشابهی دارند؟ هماهنگی ارزشی در نظریه محرک- ارزش- نقش[2] موردتوجه بوده است. این نظریه بیان می‌دارد انتخاب همسر با محرک‌هایی مثل زیبایی، برانگیختگی و توجه آغاز می‌شود و سپس مرحله مطابقت ارزش‌ها صورت می‌گیرد، به این معنی که فرد ارزش‌ها و نگرش‌های خود را مورد وارسی قرار می‌دهد که چنانچه ارزش‌ها در دو فرد مشابهت داشته باشند، مرحله نهایی بررسی نقش‌ها مطرح می‌شود (Murstein, 1970). پژوهش‌های بسیاری بر همسانی نظام ارزشی زوجین به‌عنوان یک عامل مهم در پیش‌بینی رضایت زناشویی تأکید کرده‌اند. دراین‌ارتباط می‌توان به پژوهش‌های Pearson & Lee (1903)، Terman & Buttenweiser (1935) اشاره کرد (بارون و بیرن 2006، ترجمه کریمی، 1395). از طرف دیگر، همسانی افراد در طول زمان افزایش می‌یابد (Caspi, Herbener, &Ozer, 1992). موضوع جالب‌تر آنکه افرادی که رضایت زناشویی بالایی دارند، معتقدند که بیشتر از آنچه فکر می‌کنند به هم شبیه‌اند که اصطلاحاً به آن همسانی فرضی گفته می‌شود (Shool &Winokor, 2000 به نقل از بارون و بیرن 2006، ترجمه کریمی، 1395). یکی دیگر از متغیرهایی که با دیگر متغیرهای مؤثر بر عشق و رضایت زناشویی به شکل پیچیده‌ای همکاری دارد نگرش‌های نقش جنسیتی[3] است. دو نوع نگرش در متون روانشناسی بیشتر موردتوجه بوده‌اند. نگرش‌های سنتی[4] و نگرش‌های برابری خواه[5] یا همسان همسری. نگرش‌های سنتی در ازدواج‌هایی مطرح است که تقسیم‌بندی آشکاری میان نقش‌های زن و شوهر وجود دارد. مردان تأمین مالی خانواده را به عهده دارند و زن خود را وقف مراقبت از همسر و فرزندان می‌کند. به‌رغم پیشرفت‌ها درزمینۀ حقوق زنان این نوع ازدواج در اروپا نیز وجود دارد (Brek, 2001 ترجمه سیدمحمدی، 1385). در ازدواج‌هایی که بر پایه نگرش‌های برابری خواه صورت می‌گیرند، قدرت و اختیار تقسیم‌شده است. همسران در این نوع ازدواج‌ها، افراد تحصیل‌کرده و شاغل هستند و هر دو، وقت و انرژی خود را صرف کار و مراقبت از فرزندان و روابطشان می‌کنند (Starlez, 1994 به نقل از برک، 2001، ترجمه سیدمحمدی، 1385).

تمام متغیرهای پیش‌بین در پژوهش حاضر از راه صمیمیت بر عشق و رضایت زناشویی تأثیرمی‌گذارند. صمیمیت عبارت است از نزدیکی، همسانی و یک رابطه شخصی عاشقانه یا هیجانی با شخص دیگر که مستلزم درک عمیق از فرد مقابل به‌منظور بیان افکار و احساساتی است که به‌عنوان منشأ همسانی و نزدیکی به کار می‌رود (Bagarozzi, 2001). علت این‌که صمیمیت در این پژوهش جداگانه مطرح‌شده است (و نه به‌عنوان مؤلفه عشق یا رضایت زناشویی) این است که این متغیر در موقعیت غیر خانوادگی می‌تواند وجود داشته باشد، به این معنا که می‌توان صمیمیت بدون عشق و بدون رضایت زناشویی را هم در روابط میان فردی مشاهده کرد.

یکی از متغیرهای اصلی در این پژوهش عشق و دلدادگی است. عشق از دید Sternberg (1986) دارای سه مؤلفه است: صمیمیت، یعنی نزدیکی که دو فرد نسبت به یکدیگر احساس می‌کنند و پیوندی که آن دو را باهم نگاه می‌دارد. مؤلفه دوم اشتیاق (شهوت) است که مبتنی بر دلدادگی، جاذبه جسمی و میل جنسی است. سومین جزء عشق، تعهد است که نماینده عوامل شناختی است و نشان‌دهنده تعهد به حفظ رابطه بر یک مبنای دائمی است (بارون و بیرن، 2006، ترجمه کریمی، 1395). پیامدهای عشق و رضایت زناشویی نیز بسیارند، اما در این پژوهش دو پیامد که به نظر از همه مهم‌ترند، در نظر گرفته شده‌اند، رضایت از زندگی و رضایت از شغل. رضایت زناشویی و عشق می‌توانند زمینه‌ساز رضایت فرد از زندگی و کار وی شوند. اگر افراد از زندگی خود رضایت داشته باشند این رضایت می‌تواند به محیط کار منتقل شود. از طرف دیگر، اگر از زندگی زناشویی خود رضایت نداشته باشد ممکن است به‌عنوان تعارض با کار سبب نارضایتی فرد از کارش بشود. در این خصوص می‌توان به پژوهش Kossek (1998) اشاره نمود. با توجه به مطالب مذکور و پژوهش‌های درزمینۀ رابطه ویژگی‌های شخصیتی (متضاد و همسان) با رضایت زناشویی و عشق و نیز خلأ موجود در پژوهش‌های مربوط به زیبایی ادراک‌شده (فرهنگ بسته بودن آنان) و نگرش‌های نقش جنسیتی و از طرف دیگر نبود الگویی منسجم که پیشایندهای رضایت زناشویی و عشق را در کنار هم آزمون کند، پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که آیا الگوی پیشنهادی با عنوان طراحی و آزمودن الگویی از برخی پیشایندها (زیبایی ادراک‌شده، همسانی نظام ارزشی، نگرش‌های نقش جنسیتی ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی بنیادی و همسانی صفات مرکزی) و پیامدهای عشق و رضایت زناشویی (رضایت از زندگی و رضایت شغلی) برازنده داده‌های پژوهش است. شکل (1) الگوی پیشنهادی پژوهش حاضر را نشان می‌دهد.

 

شکل 1. الگوی پیشنهادی پژوهش حاضر

روش پژوهش

طرح پژوهش حاضر، یک طرح همبستگی است که با استفاده از روش الگویابی معادلات ساختاری[6] درصدد بررسی هم‌زمان روابط میان متغیرهای پژوهش در قالب یک الگو است. در روش الگویابی معادلات ساختاری که درواقع بسط مدل‌های خطی کلی[7] است، مجموعه‌ای از معادلات رگرسیون که به‌صورت هم‌زمان بررسی می‌شود (به نقل از ارشدی، 1386).

جامعه آماری پژوهش حاضر شامل همه کارکنان متأهل (معلمان و کارکنان اداری) نواحی چهارگانه آموزش‌وپرورش اهواز بود (بالغ‌بر 19000 نفر). با توجه به این‌که 20 پارامتر (خط) در الگوی پیشنهادی پژوهش حاضر موردبررسی قرار گرفت، به ازای هر پارامتر حدود بیست نفر در نظر گرفته شد (به نقل از بشلیده، 1391). درنتیجه، 420 نفر با استفاده از روش نمونه‌گیری تصادفی چندمرحله‌ای انتخاب شدند، به این صورت که ابتدا از میان چهار ناحیه آموزش‌وپرورش در شهرستان اهواز، دو ناحیه انتخاب و سپس از میان چند مدرسه و در هر مدرسه به نسبت تعداد افراد، افرادی به‌صورت تصادفی برای آزمودن فرضیه‌های پژوهش انتخاب شدند. شرط ورود آزمونی‌ها به نمونه، متأهل بودن افراد (هردو جنس) و مدت‌زمان ازدواج کمتر از 30 سال بود. همچنین، نمونه‌ای شامل 200 نفر نیز برای اعتباریابی پرسشنامه‌های مورداستفاده در پژوهش انتخاب شدند. از میان پرسشنامه‌های مرحله فرضیه آزمایی، تعداد 384 پرسشنامه برگشت داده شدند (نرخ بازگشت 43/91 درصد). در این نمونه 6/51 درصد مرد، میانگین سنی 54/35 سال با انحراف معیار 21/9، میانگین مدت‌زمان ازدواج 78/10 با انحراف معیار 49/8 بود.

 

ابزارها

در این پژوهش جهت سنجش متغیرهای موردمطالعه از ابزارهای خودگزارشی زیر استفاده شد.

مقیاس زیبایی ادراک‌شده. در پژوهش حاضر جهت سنجش ارزیابی فرد از تراز زیبایی و جذابیت همسرش، مقیاس 3 ماده‌ای زیبایی ادراک‌شده[8] تدوین شد. این 3 ماده ادراک فرد را از زیبایی همسرش مورد ارزیابی قرار می‌دهد و از فرد می‌خواهد که زیبایی همسرش را از 1 (غیر جذاب)، 2 (کمی جذاب)، 3 (جذاب) و 4 (خیلی جذاب) درجه‌بندی کند. طیف نمره در این مقیاس از 3 تا 12 است؛ نمره میان 3 تا 5/7 روشنگر تراز جذابیت کمتر از متوسط و نمره میان 5/7 تا 12 روشنگر جذابیت بیشتر از متوسط است. جهت بررسی پایایی مقیاس زیبایی ادراک‌شده در پژوهش حاضر، ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برآورد شد. ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برای این مقیاس به ترتیب 86/0 و 85/0 به دست آمد که این برآیندها روشنگر پایایی مطلوب این مقیاس است. به‌منظور بررسی روایی مقیاس زیبایی ادراک‌شده، روایی سازه با استفاده از روش تحلیل عامل تأییدی برآورد گردید. آماره‌های برازش مربوط به این مقیاس در پژوهش حاضر 419/155 = c2، 88 = df، 766/1 = c2/df، 92/0 = c2/df، 93/0 = CFI و 04/0 = RMSEA به دست آمد.

مقیاس هماهنگی نظام ارزشی. در پژوهش حاضر، جهت سنجش تراز هماهنگی ارزش‌ها و دیدگاه‌های فرد با همسرش، مقیاس 9 ماده‌ای هماهنگی نظام ارزشی[9] تدوین شد. این مقیاس تراز توافق نظر و همسانی دیدگاه فرد را درباره مسائل اقتصادی، سیاسی، دینی، اجتماعی و علمی با همسرش می‌سنجد. پاسخ‌های این مقیاس روی یک طیف لیکرت 5 درجه‌ای از 1 (کاملاً مخالفم) تا 5 (کاملاً موافقم) نمره‌گذاری ‌شده است. نمره بالا در این مقیاس روشنگر تراز بالای هماهنگی و توافق میان ارزش‌ها و دیدگاه‌های فرد و همسرش است. طیف نمره این مقیاس از 9 تا 45 است. جهت بررسی پایایی مقیاس هماهنگی نظام ارزشی در پژوهش حاضر، ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برای این مقیاس برآورد شدند. ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف به ترتیب 86/0 و 85/0 به دست آمد که این برآیندها روشنگر پایایی مطلوب این مقیاس است. به‌منظور بررسی روایی مقیاس هماهنگی نظام ارزشی، روایی سازه با استفاده از روش تحلیل عامل تأییدی برآورد گردید. آماره‌های برازش مربوط
به این مقیاس در پژوهش حاضر 09/37 = c2، 18 = df، 06/2 = c2/df، 99/0 = c2/df،
99/0 = CFI و 05/0 = RMSEA به دست آمد.

پرسشنامه همسانی و ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی.برای سنجش همسانی و ناهمسانی
ویژگی‌های شخصیتی، پرسشنامه پژوهشگر ساخته سنجش ویژگی‌های شخصیتی بر پایه پرسشنامه شخصیت سنج[10] Taylor & Johnson (1966) (Cited in Taylor & Morrison, 2002) ساخته شد. هدف این پرسشنامه بررسی تراز همسانی و ناهمسانی همسران در برخی ویژگی‌های شخصیتی است. بُعد همسانی ویژگی‌های شخصیتی، همسانی زوجین را در تراز هم‌حسی و فعالیت اجتماعی مورد ارزیابی قرار می‌دهد؛ این بُعد شامل 12 ماده (ماده‌های 9، 10، 12، 13، 14، 15، 19، 21، 23، 38، 40، 41) است. بُعد ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی، ناهمسانی زوجین را در دو زمینه روان‌نژندی و سلطه‌جویی موردبررسی قرار می‌دهد؛ این بُعد شامل 11 ماده (ماده‌های 16، 24، 25، 28، 30، 31، 36، 42، 44، 45، 46) است. پاسخ هرکدام از ماده‌ها بر روی یک طیف لیکرت 5 درجه‌ای از 1 (خیلی کم) تا 5 (خیلی زیاد) نمره‌گذاری می‌شود. جمع نمرات هر بُعد یک نمره کل از آن بُعد را فراهم می‌آورد. جهت بررسی پایایی این پرسشنامه در پژوهش حاضر، ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برای هر دو بعُد این پرسشنامه برآورد گردید. ضرایب پایایی آلفای کرونباخ و تنصیف برای بعد همسانی به ترتیب 74/0 و 68/0و برای بعد ناهمسانی به ترتیب 70/0 و 65/0 به دست آمدند. به‌منظور بررسی روایی پرسشنامه همسانی و ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی، روایی‌ سازه با استفاده از روش تحلیل عامل تأییدی برآورد گردید. آماره‌های برازش مربوط مقیاس همسانی ویژگی‌های شخصیتی در پژوهش حاضر 51/388 = c2، 126 = df، 08/3 = c2/df، 92/0 = c2/df،92/0 = CFI و 07/0 = RMSEA و برای مقیاس ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی در پژوهش حاضر 685/649 = c2، 200 = df، 248/3 = c2/df، 901/0 = c2/df، 902/0 = CFI و 076/0 = RMSEA به دست آمد.

پرسشنامه نیازهای صمیمیت زناشویی. جهت سنجش صمیمیت میان زوجین از پرسشنامه نیازهای صمیمیت زناشویی[11]Bagarozzi (2001) استفاده شد. این پرسشنامه شامل 36 ماده و 6 بُعد صمیمیت هیجانی[12] (ماده‌های 1، 7، 13، 19، 25، 31)، صمیمیت اجتماعی[13] (ماده‌های 2، 8، 14، 20، 26، 32)، صمیمیت جنسی[14] (ماده‌های 3، 9، 15، 21، 27، 33)، صمیمیت عقلانی[15] (ماده‌های 4، 10، 16، 22، 28، 34)، صمیمیت تفریحی[16] (ماده‌های 5، 11، 17، 23، 29، 35) و صمیمیت عمومی[17] (ماده‌های 6، 12، 18، 24، 30، 36) است. هرکدام از ابعاد از طریق 6 ماده موردسنجش قرار می‌گیرند. پاسخ‌ها بر روی طیف لیکرت 5 درجه‌ای از 1 (هیچ‌وقت) تا 5 (همیشه) نمره‌گذاری می‌شوند. در پژوهش حاضر از نسخه ترجمه‌شده توسط اعتمادی، نوابی نژاد، احمدی و فرزاد (1384) استفاده شد. اعتمادی و همکاران (1384) نرخ پایایی کل را با روش آلفای کرونباخ 93/0 به دست آوردند. در پژوهش خدابخش، کیانی، نوری تیر تاشی و خستو‌هشجین (1393) نرخ آلفای کرونباخ 98/0 گزارش‌شده است. جهت بررسی پایایی پرسشنامه صمیمیت در پژوهش حاضر، ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برای کل پرسشنامه برآورد گردید که به ترتیب 74/0 و 68/0 برآورد شد. جهت بررسی روایی پرسشنامه صمیمیت در پژوهش حاضر، روایی همگرای آن از طریق همبسته کردن خرده مقیاس‌های صمیمیت برآورد شد.

مقیاس رضایت زناشویی. جهت سنجش رضایت زناشویی در پژوهش حاضر، از فرم کوتاه مقیاس رضایت زناشویی Blum & Mehrabian[18] (1991) استفاده شد. این مقیاس یک ابزار اندازه‌گیری مربوط به بررسی سویه‌های گوناگون رضایت زناشویی است و دارای 14 ماده است. پاسخ‌دهندگان پاسخ خود را به هر ماده در یک طیف لیکرت 5 درجه‌ای از 1 (کاملاً مخالفم) تا 5 (کاملاً موافقم) رتبه‌بندی می‌کنند. بدین ترتیب نمره‌های این مقیاس میان 14 تا 70 متغیر می‌باشند که نمره بالا روشنگر تراز بالای رضایت زناشویی همسران نسبت به یکدیگر است. Blum & Mehrabian (1991) پایایی این مقیاس را با استفاده از نرخ آلفای کرونباخ در دو بررسی جداگانه 94/0 و 91/0 به دست آوردند. همچنین آن‌ها در تحلیل عاملی این 14 ماده، به یک راه‌حل یک عاملی دست یافتند. در پژوهش سلیمانی و خسرویان (1395) نرخ آلفای کرونباخ 79/0 گزارش‌شده است. در پژوهش حاضر از نسخه ترجمه‌‌شده توسط رجبی (1384) استفاده شد. رجبی (1388)، روایی این پرسشنامه را از طریق همبسته کردن آن با مقیاس رضایت زناشویی انریچ[19] Enrich (1998) 89/0 (01/0>p) برآورد کرد و نرخ پایایی این مقیاس را به روش آلفای کرونباخ 90/0 گزارش داد. جهت بررسی پایایی مقیاس رضایت زناشویی در پژوهش حاضر، ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برآورد گردید. ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برای این مقیاس به ترتیب 94/0 و 94/0 به دست آمد که این برآیندها حاکی از پایایی مطلوب این مقیاس است. جهت تعیین روایی مقیاس رضایت زناشویی در پژوهش حاضر، از روش تحلیل عامل تأییدی استفاده شد. آماره‌های برازش مربوط به این مقیاس در پژوهش حاضر 967/121 = c2، 60 = df، 033/2 = c2/df، 987/0 = c2/df، 987/0 = CFI و 052/0 = RMSEA به دست آمد.

مقیاس نگرش‌های نقش جنسیتی:مقیاس نگرش‌های نقش جنسیتی[20] توسط Kaufman در سال 2000 ساخته‌شده است. این مقیاس دو گونه نگرش به نقش جنسیتی را می‌سنجد 1- نگرش نسبت به نقش جنسیتی سنتی[21] (1 ماده) و 2- نگرش نسبت به نقش جنسیتی برابری خواه[22] (1 ماده). ماده «به نظرم اگر مردی بتواند به‌خوبی امرارمعاش کند، بهتر است که همسرش وظیفه نگهداری از فرزندان و خانواده را به عهده بگیرد» نگرش نقش جنسیتی سنتی و ماده «به نظرم اگر زن و شوهر هر دو تمام‌وقت کار کنند، کارهای خانه را می‌بایست به شکل مساوی باهم تقسیم کنند» نگرش نقش جنسیتی برابری خواه را مورد ارزیابی قرار می‌دهد. نمره‌گذاری این دو ماده بر پایه طیف لیکرت 5 درجه‌ای از 1 (کاملاً مخالفم) تا 5 (کاملاً موافقم) انجام می‌گیرد. این مقیاس نخستین بار در پژوهش حاضر ترجمه و مورداستفاده قرارگرفته است. Kaufman (2000) نرخ پایایی این مقیاس را 89/0 گزارش کرده است. نرخ آلفای کرونباخ در پژوهش حاضر 84/0 برآورد شد.

مقیاس عشق پرشور.در پژوهش حاضر جهت سنجش متغیر عشق، از مقیاس عشق پرشور[23] Hatfield & Rapson (1993) استفاده شد. این مقیاس شامل 15 ماده است که نمره‌گذاری آن بر پایه طیف لیکرت 9 درجه‌ای از 1 (اصلاً) تا 9 (کاملاً) انجام می‌شود. برای برآورد نمره هر فرد، هر 15 ماده جمع بسته می‌شوند و طیف نمرات از 15 تا 135 متغیر است Hatfield & Rapson. (1993) پایایی این مقیاس را به روش نرخ آلفای کرونباخ 91/0 برآورد کردند. همچنین برآیندهای حاصل از تحلیل عاملی نشان داد که هر 15 ماده بر روی یک عامل قرار دارند و توانسته‌اند 70 درصد واریانس عامل خود را تبیین کنند. در پژوهش حاضر از نسخه ترجمه‌شده توسط رفیعی نیا و اصغری (1386) استفاده شد. آنان پایایی مقیاس را به روش نرخ آلفای کرونباخ 82/0 به دست آوردند و جهت برآورد روایی مقیاس، این مقیاس را با مقیاس عشق رفاقتی استرنبرگ[24] همبسته کردند. برآیندها حاکی از معنی‌دار بودن نرخ محاسبه‌شده در سطح 001/0>p بود. جهت بررسی پایایی مقیاس عشق در پژوهش حاضر، ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برای این مقیاس برآورد شدند. ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برای این مقیاس به ترتیب 93/0 و 90/0 به دست آمد که این برآیندها حاکی از پایایی مطلوب این مقیاس است. جهت تعیین روایی مقیاس عشق در پژوهش حاضر، از روش تحلیل عامل تأییدی استفاده شد. آماره‌های برازش مربوط به این مقیاس در پژوهش حاضر 305/15 = c2، 73 = df، 073/2 = c2/df، 978/0 = c2/df،978/0 = CFI و 053/0 = RMSEA به دست آمد.

مقیاس رضایت شغلی.جهت سنجش رضایت شغلی در پژوهش حاضر از مقیاس 5 ماده‌ای رضایت شغلی[25] Judge, Bono, & Locke (2000) استفاده شد. این مقیاس، خشنودی کلی فرد را از شغلش می‌سنجد. پاسخ‌ها بر روی یک طیف لیکرت 5 درجه‌ای از 1 (کاملاً مخالفم) تا 5 (کاملاً موافقم) نمره‌گذاری می‌شوند. Judge et al. (2000) در پژوهش خود پایایی این مقیاس را به روش آلفای کرونباخ 86/0 برآورد کردند. همچنین روایی این مقیاس را از طریق همبسته کردن نمره این مقیاس با مقیاس خشنودی شغلی Brayfield & Rothe (1951) 84/0 برآورد کردند که در سطح 01/0>p معنی‌دار گزارش شد. در پژوهش حاضر از نسخه ترجمه‌شده توسط فصیحی زاده (1389) استفاده شد. وی پایایی این مقیاس را با استفاده از نرخ آلفای کرونباخ، 80/0 گزارش کرده است. دباشی، نوری، عریضی و دیباجی (1395) نیز در پژوهش خود پایایی مقیاس خشنودی شغلی را با استفاده از نرخ آلفای کرونباخ 75/0 گزارش داده‌اند. جهت بررسی پایایی مقیاس رضایت شغلی در پژوهش حاضر، ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برآورد گردید. ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف برای این مقیاس به ترتیب 76/0 و 80/0 به دست آمدند. جهت تعیین روایی مقیاس رضایت شغلی در پژوهش حاضر، از روش تحلیل عامل تأییدی استفاده شد. آماره‌های برازش مربوط به این مقیاس در پژوهش حاضر 460/5 = c2، 4 = df، 365/1 = c2/df، 998/0 = c2/df، 998/0 = CFI و 031/0 = RMSEA به دست آمد.

مقیاس رضایت از زندگی. مقیاس رضایت از زندگی توسط Diener, Emmons, Larsen, & Griffin (1985) طراحی‌شده است که تراز رضایت از زندگی و احساس بهزیستی را منعکس می‌کند. این پرسشنامه دارای 5 ماده است که پاسخ‌ها بر روی طیف لیکرت پنج‌درجه‌ای از 1 (کاملاً مخالفم) تا 5 (کاملاً موافقم) قرار می‌گیرند. Diener et al.  (1985) در پژوهش خود، نرخ همبستگی باز آزمائی نمره‌های این مقیاس را پس از دو ماه اجرا، 84/0 اعلام کردند. Vallerand, Blais, Briere, & Pelletier (1989) همبستگی منفی و قوی میان نمره‌های این آزمون با سیاهه افسردگی بک[26] را گزارش کردند (0001/0 >p، 72/0- = r). بیانی، محمد کوچکی و گودرزی (1386) پایایی این مقیاس را از طریق باز آزمائی 69/0 به دست آوردند. ضرایب پایایی مقیاس رضایت از زندگی در پژوهش حاضر با استفاده از روش آلفای کرونباخ و تنصیف به ترتیب 83/0 و 68/0 برآورد شد. برآیندها روشنگر پایایی مطلوب این مقیاس است. جهت تعیین روایی مقیاس رضایت از زندگی در پژوهش حاضر، از روش تحلیل عامل تأییدی استفاده شد. آماره‌های برازش مربوط به این مقیاس در پژوهش حاضر 153/16 = c2، 4 = df، 038/4 = c2/df، 99/0 = c2/df، 99/0 = CFI و 089/0 = RMSEA به دست آمد.

شیوه اجرای پژوهش

تجزیه‌وتحلیل داده‌ها از طریق الگویابی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم‌افزارهای SPSS ویراست 22 و AMOS ویراست 22، انجام گرفت.جهت آزمودن اثرات غیرمستقیم (واسطه‌ای) در الگوی پیشنهادی از روش بوت استراپ[27] در برنامه ماکرو Preacher & Heyes (2008) استفاده شد.جهت تعیین کفایت برازش الگوی پیشنهادی، ترکیبی از شناسه‌های برازندگی به این شرح مورداستفاده قرار گرفتند: مجذور کای[28] که یک مقیاس برازش کلی الگو با داده‌هاست. یک مقدار کوچک غیر معنی‌دار از مجذور کای حاکی از برازش خوب الگو با داده‌هاست (Hu & Bentler, 1995 به نقل از ارشدی، 1386). شناسه هنجارشده مجذور کای[29] (c2/df): نسبت مجذور کای به درجه آزادی آن است. ازآنجایی‌که مجذور کای نسبت به‌اندازۀ نمونه حساس است، بسیاری از پژوهشگران مجذور کای را نسبت به درجه آزادی آن می‌سنجند. معمولاً نسبت 2 را به‌عنوان یک شناسه سرانگشتی نیکویی برازش استفاده می‌کنند (Colquit, 2001 به نقل از ارشدی، 1386). شناسه نیکویی برازش[30]: این شناسه مقدار نسبی واریانس‌ها و کوواریانس‌ها را به‌گونه‌ای مشترک از طریق الگو ارزیابی می‌کند و دامنه تغییرات آن میان صفر و یک است. بر پایه قرارداد، تراز GFI باید برابر یا بزرگ‌تر از 9/0 باشد تا الگوی موردنظر پذیرفته شود (Hooper, Coughlan, & Mullen, 2008). شناسه نیکویی برازش تعدیل‌شده[31]: یک مقیاس کلی برازندگی است که تعداد درجه آزادی را به‌حساب می‌آورد. دامنه موردپذیرش برای این شناسه مانند شناسه GFI مقادیر بالای 90/0 است (Hooper et al., 2008). شناسه برازندگی هنجارشده[32]: این شناسه، c2 الگوی پژوهش را با c2الگوی صفر مقایسه می‌کند. مقادیر NFI برابر یا بزرگ‌تر از 9/0 در مقایسه با الگوی صفر به‌عنوان شناسه نیکویی برازندگی الگوهای نظری توصیه‌شده است (Hooper et al., 2008). شناسه برازندگی افزایشی[33] و شناسه برازندگی تطبیقی[34]: این شناسه‌ها برازش الگوی از پیش طراحی‌شده پژوهشگر را با یک الگوی اولیه محدودتر آزمون می‌کنند که در آن همه کوواریانس متغیرهای نشان‌گر (متغیرهای شهود) صفر قرار داده می‌شوند. مقدار قراردادی این دو شناسه برای پذیرش برازندگی الگو 90/0 است (بشلیده، 1391). شناسه توکر- لویس[35]: این شناسه که آن را شناسه برازندگی هنجار نشده نیز می‌نامند، برازش بهتر الگو نسبت به الگوی مستقل (الگوی صفر با فرض نمودن رابطه صفر میان متغیرها) را می‌سنجد. مقدار این شناسه باید بالاتر از 9/0 باشد (هیو و بنتلر، 1995، به نقل از ارشدی، 1386). ریشه میانگین مجذورات خطای تقریب[36]: این شناسه به دلیل این‌که کمتر تحت تأثیر اندازه نمونه قرار می‌گیرد و مستلزم مقایسه الگوی صفر و برآورد فاصله اعتماد نیست، یک اندازه مطلوب و متداول برازندگی به شمار می‌آید. بر پایه این شناسه، مقادیر بزرگ‌تر از 1/0 برازش ضعیف، مقادیر میان 08/0 و 1/0 برازش متوسط، مقادیر میان 05/0 و 08/0 برازش قابل‌قبول و مقادیر کمتر از 05/0 برازش خوب را نشان می‌دهند (هیو و بنتلر، 1995، به نقل از ارشدی، 1386).

اخلاق در پژوهش

به‌منظور رعایت اصول اخلاقی، پیش از اجرای پژوهش همه شرکت‌کنندگان از اهداف پژوهش و اختیاری بودن مشارکت در آن آگاه شدند. همچنین، به شرکت‌کنندگان در پژوهش اطمینان داده شد که همه اطلاعات آنان محرمانه باقی می‌ماند. نکات دیگر مربوط به اخلاق در پژوهش مانند رعایت ارزش‌های اخلاقی در جمع‌آوری داده‌ها، عدم سوگیری در تحلیل داده‌ها و دقت در استناددهی نیز رعایت گردید.

یافته‌ها

میانگین، انحراف معیار و ضرایب همبستگی میان متغیرهای پژوهش در جدول (2) نشان داده شده‌اند.

جدول 2. میانگین، انحراف معیار و ضرایب همبستگی میان متغیرهای پژوهش

شناسه‌های آماری متغیرها

میانگین

انحراف معیار

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

زیبایی ادراک‌شده

17/9

11/2

1

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همسانی نظام ارزشی

56/30

67/3

**31/0

1

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همسانی ویژگی‌های شخصیتی

37/35

26/6

**28/0

**60/0

1

 

 

 

 

 

 

 

 

ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی

17/30

28/8

**20/0

**36/0-

**47/0

1

 

 

 

 

 

 

 

نگرش نقش جنسیتی سنتی

27/3

45/1

05/0-

**18/0

*10/0-

**31/0-

1

 

 

 

 

 

 

نگرش نقش جنسیتی برابری خواه

30/3

33/1

06/0

**33/0

**26/0

**32/0-

09/0

1

 

 

 

 

 

صمیمیت

01/106

65/12

**55/0

**41/0

**41/0

03/0-

*10/0-

06/0

1

 

 

 

 

رضایت زناشویی

66/47

49/14

*10/0

**64/0

**51/0

**32/0-

**36/0

**30/0

09/0

1

 

 

 

عشق

32/110

45/22

**48/0

**45/0

**50/0

**29/0

**14/0-

*12/0

**54/0

**17/0

1

 

 

رضایت شغلی

72/17

45/4

*12/0

**31/0

*12/0

**16/0-

*11/0

**24/0

06/0

**39/0

04/0

1

 

رضایت از زندگی

89/15

65/4

*11/0

**39/0

**23/0

**18/0-

**21/0

**29/0

08/0

**59/0

01/0

**53/0

1

**P<01/0        *P<05/0       

 

جهت آزمودن هم‌زمان انگاره روابط مفروض در پژوهش حاضر، روش الگویابی معادلات ساختاری  اعمال گردیده است.

الگوی پیشنهادی پژوهش حاضر درمجموع متشکل از 11 متغیر است. متغیرهای زیبایی ادراک‌شده،
هماهنگی نظام ارزشی، همسانی ویژگی‌های شخصیتی، ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی، نگرش نقش جنسیتی سنتی، نگرش نقش جنسیتی برابری خواه و صمیمیت به‌عنوان پیشایندهای رضایت زناشویی و عشق و رضایت شغلی و رضایت از زندگی به‌عنوان پیامدهای آن‌ها در نظر گرفته شده‌اند. نتایج مربوط به برازندگی الگوهای پیشنهادی، اصلاح‌شده و نهایی در جدول (3) ارائه‌شده است.

جدول 3. شناسه‌های برازش الگوی پیشنهادی، الگوی اصلاح‌شده و الگوی نهایی

شناسه‌های برازش

2χ

df

c2/df

GFI

AGFI

TLI

CFI

IFI

NFI

RMSEA

الگوی پیشنهادی

82/264

73

628/3

92/0

86/0

86/0

91/0

92/0

89/0

08/0

الگوی اصلاح‌شده

12/210

74

840/2

94/0

89/0

90/0

94/0

94/0

91/0

07/0

الگوی نهایی

37/122

68

800/1

96/0

92/0

96/0

98/0

98/0

95/0

05/0

همان‌طور که نتایج مندرج در جدول (3) نشان می‌دهند، گرچه برخی از شناسه‌های برازندگی الگوی پیشنهادی حاکی از برازش خوب آن با داده‌هاست، اما بعضی دیگر از شناسه‌ها نشان می‌دهند که الگوی پیشنهادی نیاز به اصلاح دارد. در گام بعدی مسیرهای زیبایی ادراک‌شده به عشق، نگرش نقش جنسیتی سنتی به عشق، نگرش نقش جنسیتی برابری خواه به رضایت زناشویی و عشق که معنی‌دار نبودند از الگوی پیشنهادی حذف شدند. بعد از اعمال تغییرات، الگو مورد آزمون قرار گرفت (الگوی اصلاح‌شده). در گام بعدی بر پایه شناسه‌های اصلاحی AMOS-22، خطاهای مسیرهای رضایت شغلی و رضایت از زندگی، بُعد صمیمیت تفریحی و بُعد صمیمیت عمومی و نیز بُعد صمیمیت تفریحی و عشق همبسته شدند. می‌توان انتظار داشت موارد خطا برای دو متغیر وقتی دارای علل مشترکی باشند که در الگو منظور نگردیده‌اند، همپراش باشند (شابروک 1990، به نقل از ارشدی، 1386). شکل (2) الگوی نهایی پژوهش حاضر را به همراه ضرایب مسیر نشان می‌دهد.

یک فرض زیربنایی الگوی پیشنهادی پژوهش حاضر، وجود مسیرهای واسطه‌ای بود. جدول 6 نتایج بوت استراپ را برای روابط غیرمستقیم نشان می‌دهد. سطوح اطمینان برای این فواصل اطمینان 95 و تعداد نمونه‌گیری مجدد بوت استراپ 2000 است.

 

 

شکل 2. الگوی نهایی به همراه ضرایب مسیر در پژوهش حاضر

جدول 4. نتایج بوت استراپ برای مسیرهای غیرمستقیم

مسیرها

داده

بوت

سوگیری

خطای معیار

حد پایین

حد بالا

زیبایی ادراک‌شده ← صمیمیت ← رضایت زناشویی

112/0

116/0

004/0

151/0

184/0

419/0

زیبایی ادراک‌شده ← صمیمیت ← عشق

476/0

469/0

023/0

326/0

286/0

552/0

همسانی نظام ارزشی ← صمیمیت ← رضایت زناشویی

139/0

140/0

001/0-

033/0

081/0

210/0

همسانی نظام ارزشی ← صمیمیت ← عشق

471/0

473/0

002/0

091/0

298/0

660/0

همسانی ویژگی‌های شخصیتی ← صمیمیت ← رضایت زناشویی

164/0

162/0

002/0

049/0

078/0

267/0

همسانی ویژگی‌های شخصیتی ← صمیمیت ← عشق

666/0

662/0

003/0-

134/0

439/0

973/0

ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی ← صمیمیت ← رضایت زناشویی

153/0

154/0

001/0

061/0

047/0

284/0

ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی ← صمیمیت ← عشق

255/0

253/0

008/0

126/0

196/0

498/0

نگرش نقش جنسیتی سنتی ← صمیمیت ← رضایت زناشویی

273/0

271/0

002/0-

148/0

091/0

597/0

نگرش نقش جنسیتی سنتی ← صمیمیت ← عشق

502/0

498/0

022/0-

524/0

200/0

863/0

نگرش نقش جنسیتی برابری خواه ← صمیمیت ← رضایت زناشویی

192/0

191/0

012/0

054/0

172/0

470/0

نگرش نقش جنسیتی برابری خواه ← صمیمیت ← عشق

176/0

178/0

022/0-

416/0

101/0

611/0

همان‌طور که نتایج مندرج در جدول (4) نشان می‌دهند صفر بیرون از این فواصل اطمینان قرار می‌گیرد بنابراین، همه روابط غیرمستقیم میان متغیرها معنی‌دار می‌باشند.

بحث و نتیجه‌گیری

پژوهش حاضر با هدف آزمودن الگویی از برخی پیشایندها و پیامدهای رضایت زناشویی و عشق انجام شد.برآیندهای پژوهش حاضر نشان داد که نرخ مسیر زیبایی ادراک‌شده به صمیمیت و رضایت زناشویی، مثبت و معنی‌دار است. این برآیندها با پژوهش‌های Dion et al. (1972) Wiederman & Hurst (1998)، نشاطی و خلفی (1394)، Zebrowitz & Rhodes (2004) & McNulty Meltzer (2010) Sigel & Landy (1973) همخوان است. افراد زیبا و جذاب، شادتر، گرم‌تر و جالب‌توجه‌تر، منطقی‌تر و عقلانی‌تر ادراک می‌شوند. از این‌رو هر چه ادراک زیبایی فرد بیشتر باشد درواقع جذاب‌تر، گرم‌تر، عقلانی‌تر، منطقی‌تر دیده می‌شود (Sigel & Landy, 1973). نرخ مسیر صمیمیت به عشق و رضایت زناشویی نیز مثبت و معنی‌دار به دست آمد. این یافته‌ها با یافته‌های Sternberg (1986)، Hatfield & Rapson (1993)، Lawler (1992) و Gottman & Silver (2000) همخوانی دارد. برای تبین این یافته‌ها می‌توان به دیدگاه Sternberg (1986)  اشاره کرد. او معتقد است که «صمیمیت» به رفتارهایی اطلاق می‌شود که نزدیکی عاطفی را افزایش می‌دهد. نزدیک بودن عاطفی شامل حمایت و درک متقابل، ارتباط برقرار کردن و سهیم کردن خود، فعالیت‌ها و دارایی‌هایمان با دیگری است. صمیمیت به‌نوعی عشق مشفقانه است. طرفین به رفاه و خوشبختی یکدیگر توجه دارند. این افراد یکدیگر را دوست دارند و درک می‌کنند. حساس‌ترین زمان برای آغاز شکل‌گیری روابط صمیمی پیش‌نوجوانی است.

برآیندهای پژوهش حاضر نشان داد که ضرایب مسیر هماهنگی نظام ارزشی به صمیمیت، رضایت زناشویی و عشق مثبت و معنی‌دار است. برآیندهای این فرضیه با پژوهش‌های Robinson & Blanton (1993)، Myers (2006) و Mackey & O’Brien (2005) و Starratta, Weekes-Shackelfordb, & Shackelfordb (2017) و Zaheri, Dolatian, Shariati, Simbar, Ebadi, & Hasanpoor Azghadi (2016) همخوانی دارد. برای تبین این یافته‌ها باید به این نکته اشاره کرد که یکی از ابعاد صمیمیت داشتن نگرش‌ها و ارزش‌های همسان است؛ به‌عبارت‌دیگر هرچه تراز همسانی ارزشی و نگرشی میان زوجین بیشتر باشد بیشتر احساس صمیمیت می‌کنند و این تأثیر بیشتر در بعد صمیمیت عقلانی و اجتماعی ادراک می‌شود. با توجه به تأیید رابطه نظام ارزشی با صمیمیت، می‌توان استنباط کرد که صمیمیت که یکی از مؤلفه‌های عشق است لذا داشتن ارزش‌های همسان می‌تواند بعد صمیمیت عشق را تقویت کند و درنهایت به عشق منجر شود.

در پژوهش حاضر ضرایب مسیر همسانی صفات شخصیتی به صمیمیت و رضایت زناشویی مثبت و معنی‌دار به دست آمد. این یافته‌ها با پژوهش‌های Winch (1985 به نقل از اربر و اربر 2011، ترجمه جواهری و تاجیک، 1391) و پژوهش Rosenblatt & Greenberg (1988) همخوانی دارد. همسانی زوجین می‌تواند به صمیمیت بیشتری منجر شود. همان‌طور که در تبیین رابطه همسانی نظام ارزشی با صمیمیت مطرح شد، تراز همسانی افراد در نگرش‌ها و ویژگی‌های شخصیتی، می‌تواند صمیمیت ایجاد کند، چراکه صمیمیت ادراک نزدیکی فکری، هیجانی و عقلانی است. لذا هر چه همسانی صفات دو فرد بیشتر باشد احساس صمیمیت نیز بیشتر خواهد بود.

رابطه همسانی صفات مرکزی با صمیمیت و رضایت زناشویی نیز مورد تأیید قرار گرفت؛ به‌عبارت‌دیگر هرچه تراز همسانی زوجین در صفات مرکزی بیشتر باشد، صمیمیت و رضایت زناشویی بیشتر خواهد بود. منظور از صفات مرکزی صفاتی هستند که در فرد وجود دارند و فرد از آن‌ها آگاه است و برای توصیف خود از آن‌ها استفاده می‌کند و دیگران هم آن را با این ویژگی می‌شناسند. این یافته‌ها با نتایج احدی (1386) همخوانی دارد. در بحث همسانی ویژگی‌های شخصیتی پژوهش‌های زیادی صورت گرفته که همگی مؤید این هستند که وقتی زن و مرد از نظر ویژگی شخصیتی شبیه باشند زن تراز رضایت زناشویی و احساس صمیمیت میان آنان بیشتر خواهد بود.

میان ناهمسانی ویژگی‌های شخصیتی با صمیمیت و رضایت زناشویی و عشق رابطه معنی‌دار به دست آمد. این یافته نظریه مکمل بودن را مورد تأیید قرار داد. برای نظریه همسانی پژوهش‌های مؤید بسیاری وجود دارد. بازنگری وینچ (جامع‌ترین پژوهش درزمینۀ مقایسه دو نظریه) بیشترین تأیید را بر نظریه همسانی و شبیه بودن را مطرح کرد. پژوهش حاضر با در نظر گرفتن پیشینه پژوهش و مشکلات پژوهش‌های قبلی، صفات بنیادی آلپورت را برای آزمون این نظریه در نظر گرفت. در این پژوهش روان‌نژندی و سلطه‌جویی به‌عنوان ویژگی‌هایی برای آزمون نظریه متضادها، انتخاب شدند. این یافته‌ها با پژوهش‌های Markey et al. (2003) مبنی بر این‌که ناهمسانی برخی ویژگی‌های زوجین می‌تواند به جذابیت میان فردی منجر شود، همخوانی دارد.

میان هماهنگی نظام ارزشی زوجین و رضایت زناشویی رابطه معنی‌دار بود. این یافته با پژوهش‌های پژوهش‌هایKandel (1978) و پژوهش‌های et al.  Caspi (1992)Watson, Hubbard, & Wiese (2000) همخوانی دارد. درواقع در تبین این یافته می‌توان گفت که هرچه تراز همسانی نظام ارزشی زوجین در زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و. بیشتر باشد، ادراک صمیمیت و انواع آن (اجتماعی، عقلانی و هیجانی ...) بیشتر است. نزدیکی و همسانی افکار و ارزش‌ها ابعاد اصلی صمیمیت را تشکیل می‌دهند درنتیجه هرچه دو فرد احساس کنند که از نظر ارزشی به هم شبیه‌ترند، طبیعی است که نسبت به یکدیگر احساس صمیمیت بیشتری داشته باشند.

ازجمله مسیرهایی که در این پژوهش تأیید نشد رابطه زیبایی ادراک‌شده به عشق بود. البته این رابطه از طریق صمیمت مورد تأیید قرار گرفت (رابطه غیرمستقیم). رابطه نگرش نقش جنسیتی به عشق نیز تأیید نشد. یکی از مشخصه‌های عشق، داشتن حرارت و شور در روابط است که این ویژگی در میان افراد جوان بیشتر دیده می‌شود، درحالی‌که نگرش‌های برابری خواهی بیشتر مربوط به دوره میان‌سالی است (برک، 2001، ترجمه سیدمحمدی، 1385). لذا افرادی که نمره برابری خواهی بالایی دارند در سن میان‌سالی هستند و از رضایت زناشویی بالا و عشق پرشور پایین‌تری برخوردارند.

پژوهش حاضر نشان داد که رضایت زناشویی با رضایت شغلی و رضایت از زندگی رابطه معنی‌داری دارد. این یافته با پژوهش‌های Heller et al. (2004) همخوانی دارد. این یافته‌ها با نتایج فرا تحلیل Kossek (1998) و فرا تحلیل Michalos (2003) همخوانی دارند. هرچه افراد در زندگی خود تنش کمتری داشته باشند در کارشان موفق‌ترند و رضایت شغلی بالاتری دارند. برای رضایت از زندگی چهار عامل اصلی خانواده، وضعیت اجتماعی و اقتصادی، شرایط روانی و جسمانی مؤثرند؛ به‌عبارت‌دیگر رضایت از زندگی زناشویی، وضعیت اجتماعی و اقتصادی می‌توانند بر رضایت از زندگی تأثیر داشته باشند. این چهار متغیر اصلی می‌توانند مستقلاً یا توأم با یکدیگر بر رضایت از زندگی تأثیرگذار باشند. در پژوهش حاضر نرخ مسیر عشق به رضایت از زندگی نیز مثبت و معنی‌دار به دست آمد. عشق یک هیجان است که به گفته Fisher (2000) منجر به ترشح تراز بالایی از دوپامین و نوراپی‌نفرین و فعال‌سازی سیستم لذت و پاداش می‌شود. درنتیجه وجود عشق سیستم لذت و پاداش فرد باعث شادی و رضایت خاطر می‌شود که به‌نوبه خود به رضایت از زندگی بالا می‌انجامد.

محدودیت‌ها و پیشنهادها

با توجه به این‌که پژوهش حاضر روی کارکنان آموزش‌وپرورش انجام‌گرفته است، در تعمیم نتایج به سایر جوامع آماری که از جنبه‌هایی با جامعه این پژوهش متفاوت هستند، می‌بایست جانب احتیاط را رعایت کرد. در این پژوهش از پرسشنامه‌های خود گزارشی جهت گردآوری داده‌ها استفاده شد. این‌گونه ابزارها محدودیت خاص خود را دارند. طرح پژوهشی حاضر از نوع الگویابی معادلات ساختاری است که به معنای اثبات روابط علی میان متغیرها نیست؛ بنابراین در خصوص باید جانب احتیاط رعایت شود.

نتایج پژوهش حاضر نشان داد که عشق و رضایت زناشویی مستقل از هم هستند و هر دو می‌توانند به رضایت از زندگی کمک کنند. لذا به مشاوران و روانشناسان پیشنهاد می‌شود هر دو متغیر را در درمان‌های زوجی موردتوجه قرار دهند.  برخلاف تصور بسیاری از مردم عشق به‌تنهایی نمی‌تواند به رضایت زناشویی منجر شود، لذا تصور جوانان مبنی بر این‌که عشق برای تشکیل یک زندگی کفایت می‌کند، تصور اشتباهی است، عشق شرط لازم است ولی کافی نیست. با توجه به نتایج پژوهش حاضر پیشنهاد می‌شود که متغیرهای اثرگذار بر رضایت زناشویی (پیشایندها) به افرادی که تصمیم به ازدواج دارند در کارگاه‌ها و دوره‌هایی آموزش داده شود. توصیه می‌شود روانشناسان و مشاوران حوزه خانواده با نظریه‌های همسان همسری و مکمل بودن آشنا شوند. پیشنهاد می‌شود سازمان‌ها به‌منظور افزایش رضایت شغلی کارکنان تدابیری جهت افزایش رضایت زناشویی در راستای حل تعارض کار-خانواده بیندیشند.

تصریح دربارۀعدم تناقض منافع

نویسندگان پژوهش حاضر متعهد می‌شوند که این پژوهش هیچ‌گونه ناهمسانی منافعی ندارد و نتایج آن فاقد هرگونه منفعت اقتصادی برای نویسندگان بوده است. همچنین، انجام این پژوهش تحت تأثیر ارتباطات خاص با اشخاص یا مراکزی که پژوهش در آن انجام‌شده است، نبوده است.

سپاسگزاری

این پژوهش برگرفته از رساله دکتری با عنوانطراحی و آزمودن الگویی از برخی پیشایندها و پیامدهای رضایت زناشویی و عشق در کارکنان آموزش‌وپرورش شهرستان اهواز بود. بدین‌وسیله از همه کارکنان و مسئولین محترم آموزش‌وپرورش شهرستان اهواز که بدون یاری آنان انجام این پژوهش ممکن نبود، کمال تشکر را داریم.



[1].marital dissatisfaction

[2]. stimulus-value role

[3]. gender role attitudes

[4]. traditioal gender role attitudes

[5]. egalitarian gender role attitudes

[6]. Structural Equation Modeling (SEM)

[7]. Generalized Linear Model (GLM)

[8]. Perceived Beauty Scale

[9]. Value Congruency Scale

[10]. Taylor & Johnson Temperament Analysis (T-JTA)

[11].Bagarozzi Marital Intimacy Needs Questionnaire

[12]. emotional intimacy

[13]. social intimacy

[14]. sexual intimacy

[15]. intellectual intimacy

[16]. recreational intimacy

[17]. general intimacy

[18]. Marital Satisfaction Scale

[19]. Enrich Marital Satisfaction Scale

[20]. Gender Role Attitudes Scale

[21]. traditional gender role attitudes

[22]. tgalitarian gender role attitudes

[23]. Passionate Love Scale (PLS)

[24]. Sternberg Companionate Love Scale (CLS)

[25]. Job Satisfaction Scale

[26]. Beck Depression Inventory

[27]. bootstrap

[28]. chi-square

[29]. normed chi-square index

[30]. goodness of fit index, GFI

[31]. adjusted goodness of fit index (AGFI)

[32]. normed fit index (NFI)

[33]. incremental fit index (IFI)

[34]. comparative fit index (CFI)

[35]. tucker lewis index (TLI)

[36]. root mean square error of approximation (RMSEA)

احدی، بتول. (1386). رابطه شخصیت و رضایت زناشویی. دو فصلنامه روانشناسی معاصر، 2(2)، 37-31.
اربر، رالف و اربر، وانگ. (2011). روابط صمیمانه (مسائل، نظریه‌ها و اصول پژوهش). ترجمه: عابدین جواهری و عزیز الله تاجیک (1391). چاپ اول. تهران: انتشارات نسل فردا.
ارشدی، نسرین. (1386). طراحی و آزمودن الگویی از پیشایندها و پیامدهای مهم انگیزش شغلی در کارکنان شرکت ملی مناطق نفت‌خیز جنوب منطقه اهواز. پایان‌نامه دکتری روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز.
آرین فر، نیره و رسولی، رؤیا. (1396). هم سنجی تأثیر زوج‌درمانی متمرکز بر هیجان با برنامه غنی‌سازی زناشویی در رضایت زناشویی. دو فصلنامه مشاوره و روان‌درمانی خانواده، 7(2)، 26-3.
اعتمادی، عذرا؛ نوابی نژاد، شکوه؛ احمدی، سید احمد؛ و فرزاد، ولی اله. (1384). بررسی تأثیر زوج‌درمانی به شیوه ایماگوتراپی بر افزایش صمیمیت زوج‌ها. پژوهش های مشاوره (تازه ها و پژوهش های مشاوره، 5(19)، 22-9.
بارون، رابرت، بیرن، دان. (2006). روانشناسی اجتماعی. ترجمه یوسف کریمی (1395). چاپ دهم. تهران: انتشارات روان.
برک، لورای. (2001). روانشناسی رشد از نوجوانی تا پایان زندگی. ترجمه یحیی سیدمحمدی (1385). چاپ پنجم، جلد دوم. تهران: انتشارات ارسباران.
بشلیده، کیومرث. (1391). روش‌های پژوهش و تحلیل آماری مثال‌های پژوهشی با.SPSS, AMOS اهواز: انتشارات دانشگاه شهید چمران اهواز.
بیانی، علی‌اصغر؛ کوچکی، عاشورمحمد؛ و گودرزی، حسنیه. (1386). اعتبار و روایی مقیاس رضایت از زندگی (SWLS). فصلنامه روان‌شناسان ایرانی، 3‌(11)، 265-259.
حفاظی، میترا. (1385). بررسی ارتباط بین اجزاء عشق و رضایتمندی زوجی. مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران، 16(54)، 109-99.
خدابخش، محمدرضا؛ کیانی، فریبا؛ نوری تیر تاشی، ابراهیم؛ و خستو هشجین، حامد. (1393). اثربخشی روایت درمانی بر افزایش صمیمیت زوجین و ابعاد آن:  تلویحاتی برای درمان. دو فصلنامه مشاوره و روان‌درمانی خانواده، 4(4)، 632-607.
دباشی، فرزانه؛ نوری ابوالقاسم؛ عریضی حمیدرضا؛ و دیباجی، سیدمیثم. (1395). پیش‌بینی تمایل به ترک شغل کارکنان بر اساس عوامل فردی، شغلی و سازمانی. دانش و پژوهش در روان‌شناسی کاربردی، 17(2)، 54-45.
رجبی، غلامرضا. (1388). ساختار عاملی مقیاس رضایت زناشویی در کارکنان متأهل دانشگاه شهید چمران. مجله روان‌پزشکی و روانشناسی بالینی ایران، ۱5(4)، ۳۵8-351.
رفیعی نیا، پروین و اصغری، آرزو. (1386). رابطه‌ی میان انواع عشق و بهزیستی ذهنی در دانشجویان متأهل. فصلنامه خانواده پژوهی، 3 (9)، 501-491.
سلیمانی، اسماعیل و خسرویان، بهروز. (1395). تأثیر معنادرمانی گروهی در رضایت زناشویی و بهزیستی روان‌شناختی همسران ناسازگار. دو فصلنامه مشاوره و روان‌درمانی خانواده، 2(22)، 19-1.
فصیحی زاده، نرگس. (1389). رابطه‌یچندگانۀخشنودیشغلیباابعاد شخصیت،هوشهیجانی، عاطفهمثبتودل‌بستگیشغلیدربین کارکنانشرکتپالایشوپخشفرآورده‌هاینفتیایران اصفهان. پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان، اصفهان.
مرتضوی، مهناز؛ بخشایش، علیرضا؛ فاتحی زاده، مریم؛ و امامی نیا، سعیده. (1392). رابطه میان سردمزاجی جنسی و تعارض زناشویی در زنان ساکن شهر یزد. مجله پزشکی ارومیه، 24(11)، 913-921.
نشاطی، سیمین و خلفی، علی. (1394). بررسی رابطه جذابیت فیزیکی با عشق و رضایت زناشویی با در نظر گرفتن اثر تعدیل‌کنندگی مقیاس مردانگی-زنانگی در میان کارکنان متأهل بیمارستان سینای شهرستان کارون. دومین کنفرانس ملی روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شادگان، شادگان.
References
Bagarozzi, D. A. (2001). Enhancing intimacy in marriage: A clinician''s guide. New York, NY: Brunner-Routledge.
Blum, J. S., & Mehrabian, A. (1999). Personality and temperament correlates of marital satisfaction. Journal of Personality, 67(1), 93-125.
Brayfield, A. H., Rothe, H. F. (1951). An index of job satisfaction. Journal of Applied Psychology, 35, 307-311
Caspi, A., Herbener, E. S., & Ozer, D. J. (1992). Shared experiences and the similarity of personalities: a longitudinal study of married couples. Journal of Personality and Social Psychology, 62(2), 281-91.
Diamond, L. M. (2004). Emerging Perspectives on Distretions Between romantic love and sexual desire. Current Directions in Psychology Science, 13(3), 116-119.
Diener, E., Emmons, R. A., Larsen, R. J., & Griffin, S. (1985). The satisfaction with life scale. Journal of Personality Assessment, 49(1), 71-75.
Dion, K., Berscheid, E., & Walster, E. (1972). What is beautiful is good. Journal of Personality and Social Psychology, 24(3), 285-290.
Fisher, C. D. (2000). Mood and emotions while working: Missing pieces of job satisfaction?. Journal of Organizational Behavior, 21(2), 1-38.
Gottman, J. M., & Silver, N. (2000). The seven principles for making marriage work. New York: Three Rivers Press.
Hatfield, E. & Sprecher, S. (l986). Measuring passionate love in intimate relations. Journal of Adolescence, 9(4), 383-4l0.
Heller, D., Watson, D., & Hies, R. (2004). The role of person versus situation in life satisfaction: A critical examination. Psychological Bulletin, 130(4), 574-600.
Hooper, D., Coughlan, J., & Mullen, M. R. (2008). Structural Equation Modelling: Guidelines for Determining Model Fit. The Electronic Journal of Business Research Methods, 6, 53-60.
Judge, T. A., & Bono, J. E. (2000). Five-factor model of personality and transformational leadership. Journal of Applied Psychology, 85(5), 751-765.
Kandel, S. (1987). Discussion. The Journal of Finance, 42(3), 620-622.
Kaufman, G. (2000). Do Gender Role Attitudes Matter?: Family Formation and Dissolution among Traditional and Egalitarian Men and Women. Journal of Family Issues, 21(1), 128-144.
Kossek, A. (1998). Work–family conflict, policies, and the job–life satisfaction relationship: review and directions for organizational behavior–human resources research. Journal of Applied Psychology, 83(2), 139-149.
Lewak, R. W., Wakefield, J. A., Jr., & Briggs, P. F. (1985). Intelli-gence and personality in mate choice and marital satisfaction. Personality and Individual Differences, 6(4), 471-477.
Mackey, R. A., & O’Brien, B. A. (2005). The significance of religion in lasting marriages. Journal of Religion, Spirituality & Aging, 18(1), 35-63.
Markey, P. M., Funder, D. C., & Ozer, D. J. (2003). Complementarity of interpersonal behaviors in dyadic interactions. Personality and Psychology Bulletin, 29(9), 1082-1090.
Mccarthy, B., & Duck, S. W. (1976). Friendship duration and responses to attitudinal agreement‐disagreement. British Journal of Social and Clinical Psychology, 18(3), 299-307
Meltzer, A. L., & McNulty, J. K. (2010). Body image and marital satisfaction: evidence for the mediating role of sexual frequency and sexual satisfaction. Journal of Family Psychology, 24(2), 156-164.
Michalos, A. C. (2003). Essays on the Quality of Life. Job satisfaction, marital satisfaction and the quality of life: A review and a preview (pp. 123-144). Netherlands: Springer.
Murstein, B. I. (1970). Stimulus. Value. Role: A theory of marital choice. Journal of Marriage and Family, 32(3), 465-481.
Myers, S. M. (2006). Religious homogamy and marital quality: Historical and generational patterns, 1980-1997. Journal of Marriage and family, 68(2), 292-304.
Pearson, K., & Lee, A. (1903). On the laws of inheritance in man: I. Inheritance of physical characters. Biometrika, 2(4), 357-462.
Preacher, K. J., & Hayes, A. F. (2008). Asymptotic and resampling strategies for assessing and comparing indirect effects in multiple mediator models. Behavior research methods, 40(3), 879-891.
Robinson, L. C., & Blanton, P. W. (1993). Marital strengths in enduring marriages. Family Relations, 42(1), 38-45.
Rosenblatt, A., & Greenberg, J. (1988). Depression and interpersonal attraction: The role of perceived similarity. Journal of Personality and Social Psychology, 55(1), 112–119.
Rosenblatt, A., & Greenberg, J. (1988). Depression and interpersonal attraction: the role of perceived similarity. Journal of Personality and Social Psychology, 55(8), 112-119.
Ryckman, K. K., Jiang, L., Li, C., Bartlett, J., Haines, J., & Williams, S. M. (2008). A prevalence‐based association test for case‐control studies. Genetic Epidemiology, 32(7), 600-605.
Sigel, H., & Landy, D. (1973). Radiating beauty: Effects of having a physically attractive partner on perception. Journal of Personality and Social Psychology, 28(2), 218-224.
Skeen, J. A., Rogoff, B., & Ellis, S. (1983). Categorization by children and adults in communication contexts. International Journal of Behavioral Development, 6(2), 213-220.
Starratta, V. G., Weekes-Shackelfordb, V., & Shackelfordb, T. K. (2017). Mate value both positively and negatively predicts intentions to commit an infidelity. Personality and Individual Differences, 104, 18-22.
Sternberg, R. J. (1986). A triangular theory of love. Psychological review, 93(2), 119-135.
Taylor, R. M., & Morrison, L. P. (2002). Taylor-Johnson Temperament Analysis Manual. Thousand Oaks, CA. Psychological Publications, 39(6), 539-548.
Terman, L. M., & Buttenweiser, P. (1935). Personality factors in marital compatibility. Journal of Social Psychology, 6(2), 143-173.
Vallerand, R. J., Blais, M. R., Briere, N. M., & Pelletier, L. G. (1989) Construction et validation de l’echelle de motivation en education (EME). Canadian Journal of Behavioural Science/Revue Canadienne Des Sciences Du Comportement, 21, 323-349.
Watson, D., Hubbard, B., & Wiese, D. (2000). General traits of personality and affectivity as predictors of satisfaction in intimate relationships: Evidence from self and partner‐ratings. Journal of Personality, 68(3), 413-449.
Wiederman, M. W., & Hurst, S. R. (1998). Body size, physical attractiveness, and body image among young adult women: Relationships to sexual experience and sexual esteem. The Journal of Sex Research, 35, 272-281.
Zaheri, F., Dolatian, M., Shariati, M., Simbar, M., Ebadi, A., & Hasanpoor Azghadi, S. B. (2016). Effective factors in marital satisfaction in perspective of Iranian women and men: A systematic review. Electron Physician, 8(12), 3369-3377.
Zebrowitz, L. A., & Rhodes, G. (2004). Sensitivity to “Bad Genes” and the anomalous face overgeneralization effect: Cue validity, cue utilization, and accuracy in judging intelligence and health. Journal of Nonverbal Behavior, 28(3), 167-185.
References (In Persian)
Ahadi, B. (2007). Relationship between personality and marital satisfaction. Journal of Iranian Psychological Association, 2(2), 31-37.
Arber, R. & Arber, W. (2011). Sincerity relations (issues, theories and principles of research). In A. Javaheri, & A. Tajik (Eds.). (1st ed.). Tehran: Tomorrows Generation Press.
Arshadi, N. (2007). Designing and testing a model of some precedents and outcomes of work motivation. Ph.D. Thesis Industrial and Organizational Psychology, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran.
Aryanfer, N. & Rasooli, D. (2017). Peer-to-peer impact coupled impact associated with marital enrichment program in marital satisfaction. Semi-annual Journal of Family Counseling and Psychotherapy, 7(2), 3-26.
Baron, R., & Birn, D. (2006). Social Psychology. In Y. Karimi (Ed.). Tehran: Ravan Publications.
Bayani, A. A., Kuchaki, A. M., & Goodarzi, H. (2007). Validity and validity of life satisfaction scale (SWLS). Iranian Journal of Psychology, 3(11), 259-265.
Beshlideh, K. (2012). Research methods and statistical analysis research examples with SPSS, AMOS. Ahvaz: Shahid Chamran University of Ahvaz Press.
Burke, L. (2001). Developmental psychology from adolescence to the end of life. In Y. Seyyed Mohammadi (ed.). (5th ed., Vol. 2). Tehran: Arasbaran Publications.
Dhabashi, F., Nouri A., Orezi, H. R., & Dibaji S.M. (2016). Predict the desire to leave employees based on individual, occupational and organizational factors. Knowledge and Research in Applied Psychology, 17(2), 54-45.
Etemadi, A., Navabinejad, G., Ahmadi, S. A., & Farzad, V. (2005). The study of the effect of couple therapy in the therapeutic way on the increase of couples'' intimacy. Journal of Counseling Research, 5(19), 9-22.
Fassihizadeh, N. (2010). Multiple relationship of job satisfaction with personality dimensions, emotional intelligence, positive affect and job attachment among employees of iran oil refining and distribution company in Isfahan. M.A.Thesis, Isfahan University, Isfahan.
Hefazati, M. (2006). Investigate the relationship between the components of love and the satisfaction of the couple. Journal of Mazandaran University of Medical Sciences, 16(54), 99-109.
Khodbakhsh, M. R., Kiani, F., Nouri Tiratashi, & Khosto Hashjin, H. (2015). The Effect of Therapeutic Narrative on Increasing Couple Intimacy and Its Dimensions: Concepts for Treatment. Semi-annual Journal of Family Counseling and Psychotherapy, 4(4), 607-632.
Mortazavi, M., Bakhshayesh, A., Fatehizadeh, M., & Emamiah, S. (2013). Relationship between sexual cold and marital conflict in women living in Yazd. The Journal of Urmia University Medical Sciences, 24(11), 913-921.
Neshati, S. & Khalafi, A. (2015). Investigating the relationship between physical separation with love and marital satisfaction considering the moderating effect of masculinity-femininity scale among married staff of Sina hospital in Karoun. Second National Conference on Psychology and Educational Sciences, Islamic Azad University, Shadegan Branch, Shadegan.
Rafienia, P., & Asghari, A. (2007). The relationship between types of love and subjective well-being in married students. Quarterly Journal of Family Studies, 3(9), 501-491.
Rajabi, Gh. (2009). Factor structure of Marital Satisfaction Scale in Married Employees of Shahid Chamran University. Iranian Journal of Psychiatry & Clinical Psychology, 15(4), 358-351.
Soleimani, I. & Khosraviyan, B. (2016). The Effect of Group Therapy on Marital Satisfaction and Psychological Well-being of Spouses. Semi-annual Journal of Family Counseling and Psychotherapy, 2(22), 19-1.